درک کامل یا فهمیدن یک مفهوم پیچیده، موقعیت یا ایده. این اصطلاح نیاز به تلاش ذهنی و تفکر عمیق برای فهم چیزی که در ابتدا دشوار به نظر می رسد را نشان می دهد.
مترادف؛
grasp, comprehend, fathom, get one’s head around, digest, make sense of
... [مشاهده متن کامل]
مثال؛
It took me a while to wrap my mind around the concept of quantum physics.
She couldn’t wrap her mind around how quickly everything changed.
The new software system was difficult to wrap my mind around at first.
اصطلاحات مرتبط؛
"Get one’s head around" → درک کردن یک موضوع پیچیده
"Make sense of" → فهمیدن و منطقی کردن یک موضوع
"Digest information" → پردازش و فهم اطلاعات
مترادف؛
... [مشاهده متن کامل]
مثال؛
اصطلاحات مرتبط؛
"Get one’s head around" → درک کردن یک موضوع پیچیده
"Make sense of" → فهمیدن و منطقی کردن یک موضوع
"Digest information" → پردازش و فهم اطلاعات
این عبارت اصطلاحی به معنای "هنوز نمی توانم این موضوع را درک کنم/هنوز برایم قابل هضم نیست" است. در فارسی از این معادل ها می توان استفاده کرد:
🔵 ترجمه های رایج:
"هنوز نمی تونم درکش کنم!"
( رایج ترین معادل در مکالمات روزمره )
... [مشاهده متن کامل]
"مغزم گنجایش اینو نداره!"
( معادل عامیانه و خنده دار )
"هنوز برام غیرقابل فهمه"
( معادل رسمی تر )
🟢 مثال های کاربردی:
EN: "I've read the manual twice, but I still can't wrap my head around this software. "
FA: "دوبار راهنما رو خوندم، اما هنوز نمی تونم این نرم افزار رو درک کنم!"
EN: "How does this machine work? I can't wrap my head around it!"
FA: "این ماشین چطور کار می کنه؟ مغزمون گنجایشش رو نداره!"
🟡 معادل های دیگر:
"هنوز نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم"
( برای موضوعات انتزاعی مثل ریاضیات )
"عقل من به این مسئله نمی رسه!"
( معادل طنزآمیز )
deepseek
🔵 ترجمه های رایج:
"هنوز نمی تونم درکش کنم!"
( رایج ترین معادل در مکالمات روزمره )
... [مشاهده متن کامل]
"مغزم گنجایش اینو نداره!"
( معادل عامیانه و خنده دار )
"هنوز برام غیرقابل فهمه"
( معادل رسمی تر )
🟢 مثال های کاربردی:
FA: "دوبار راهنما رو خوندم، اما هنوز نمی تونم این نرم افزار رو درک کنم!"
FA: "این ماشین چطور کار می کنه؟ مغزمون گنجایشش رو نداره!"
🟡 معادل های دیگر:
"هنوز نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم"
( برای موضوعات انتزاعی مثل ریاضیات )
"عقل من به این مسئله نمی رسه!"
( معادل طنزآمیز )
فهمیدن ( چیزی که درکش مشکل است )
مثال:
seems like you haven't wrapped your mind around the fact that he is the boss
مثل اینکه هنوز نفهمیدی اون رییسه
مثال:
مثل اینکه هنوز نفهمیدی اون رییسه
برای فهمیدن و یا درک چیزی راهی پیدا کنند