wrack

/ˈræk//ræk/

معنی: بدبختی، خرابی، کشتی شکستگی، اشغال سبزی، خرد و متلاشی شدن، ویران شدن، خراب کردن
معانی دیگر: ویرانی، کشتی غرق شده، تکه ی چیزی که درهم شکسته شده است، خزه ی دریایی که بر ساحل آمده است، شکنجه دادن، عذاب دادن، رجوع شود به: rack، توده ی ابر (رجوع شود به: rack)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: severe damage or destruction.
مشابه: havoc, rack
اسم ( noun )
(1) تعریف: that which remains after something has been destroyed; wreckage, esp. of a ship.
مشابه: wreck

(2) تعریف: seaweed, kelp, or other marine vegetation that has been washed ashore.

جمله های نمونه

1. Acute dysentery wracked and sapped life from his body.
[ترجمه بهنام] اسهال حاد اورا به ورطه هلاکت انداخت و شیره جان را از بدنش بیرون کشید.
|
[ترجمه گوگل]اسهال خونی حاد زندگی او را از بین برد و از بدنش جدا کرد
[ترجمه ترگمان]اسهال حاد، زندگی را از بدنش تضعیف کرده و از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Cities and countryside have been wracked by thousands of small protests over the past years as malfeasance has grown to record levels.
[ترجمه گوگل]شهرها و حومه شهرها توسط هزاران تظاهرات کوچک در طول سال های گذشته آسیب دیده اند، زیرا تخلفات به سطوح بی سابقه ای رسیده است
[ترجمه ترگمان]شهرها و نواحی حومه ای توسط هزاران اعتراض کوچک در طول سالیان گذشته ویران شده اند، چرا که بزهکاری در سطوح مختلف رشد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She came again, her body wracked with spasms, her nails tearing into his arms.
[ترجمه گوگل]او دوباره آمد، بدنش از اسپاسم به هم ریخته بود، ناخن هایش در آغوشش پاره شد
[ترجمه ترگمان]او دوباره آمد، بدنش از تشنج درهم شکسته بود و ناخن هایش در بازوهایش پاره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We all knew they gave you a wracking cough.
[ترجمه بهنام] همه ما می دانیم که او این سرفه عذاب ا وررا به تو داد.
|
[ترجمه گوگل]همه ما می دانستیم که آنها به شما سرفه شدیدی دادند
[ترجمه ترگمان]همه می دونستیم اونا بهت یه سرفه wracking دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The bank was wracked by internal divisions between the bank's traditional managers and the outsiders headed by Sir Kit.
[ترجمه گوگل]این بانک به دلیل اختلافات داخلی بین مدیران سنتی بانک و افراد خارجی به رهبری سر کیت شکست خورد
[ترجمه ترگمان]این بانک به خاطر تقسیمات داخلی بین مدیران سنتی بانک و افرادی که سرپرستی کیت کیت را بر عهده داشتند، ویران شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I was wracked by anxiety and guilt even before I made the decision.
[ترجمه گوگل]حتی قبل از اینکه تصمیمی بگیرم از اضطراب و احساس گناه غرق بودم
[ترجمه ترگمان]قبل از این که تصمیم بگیرم دچار اضطراب و عذاب وجدان شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The car will soon go to wrack and ruin standing out in all kinds of weather.
[ترجمه گوگل]این خودرو به زودی در همه نوع آب و هوا به شدت متلاشی و خراب خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این اتومبیل به زودی به کوره راه خواهد افتاد و در همه نوع آب و هوا نابود خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Death instinct generates attack, destroy, war, and other wrack and ruin behavior.
[ترجمه گوگل]غریزه مرگ باعث ایجاد حمله، تخریب، جنگ و سایر رفتارهای ویرانگر و خرابکاری می شود
[ترجمه ترگمان]غریزه مرگ حمله می کند، نابود می کند، جنگ، جنگ و دیگر wrack را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Periodic crises wrack the capitalist system, and they grow in size and duration.
[ترجمه گوگل]بحران‌های دوره‌ای نظام سرمایه‌داری را به هم می‌ریزد و از نظر اندازه و مدت افزایش می‌یابد
[ترجمه ترگمان]بحران های دوره ای سیستم کاپیتالیسم را در میان خواهد گذاشت و آن ها به اندازه و طول عمر رشد خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They've been in a very terrible trolley car wrack .
[ترجمه گوگل]آنها در یک خرابی واگن برقی بسیار وحشتناک بوده اند
[ترجمه ترگمان]اونا تو یه واگن برقی خیلی وحشتناک بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Then long-forgotten things like "sunken wrack and sumless treasuries, "burst upon my eager sight, and I begin to feel, think, and be myself again.
[ترجمه گوگل]سپس چیزهایی که مدت‌ها فراموش شده‌اند، مانند «تخریب‌های غرق‌شده و خزانه‌های بی‌حجم»، بر چشمان مشتاق من هجوم آوردند و دوباره شروع به احساس کردن، فکر کردن و خودم بودن می‌کنم
[ترجمه ترگمان]بعد چیزهایی را که فراموش کرده بودم، پیدا کردم و شروع کردم به فکر کردن و فکر کردن به خودم، و دوباره خودم باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The barn went to wrack and ruin after the farmer moved.
[ترجمه گوگل]پس از نقل مکان کشاورز، انبار خراب و ویران شد
[ترجمه ترگمان]پس از حرکت دهقان انبار پر از بدبختی و خرابی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Of the original scheme a wrack remains.
[ترجمه گوگل]از طرح اصلی یک شکست باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]از این نقشه اصلی، یه چیز wrack باقی می مونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Of the original scheme hardly a wrack remains.
[ترجمه گوگل]از طرح اصلی به سختی یک شکسته باقی مانده است
[ترجمه ترگمان] از نقشه اصلی که به زحمت باقی مونده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بدبختی (اسم)
calamity, adversity, misery, misfortune, disaster, mishap, reverse, misadventure, mischance, ill-being, wrack

خرابی (اسم)
decay, ruin, failure, damage, desolation, wreck, destruction, devastation, havoc, demolition, ruination, dilapidation, disrepair, eversion, wrack

کشتی شکستگی (اسم)
wreck, shipwreck, wrack

اشغال سبزی (اسم)
wrack

خرد و متلاشی شدن (فعل)
wrack

ویران شدن (فعل)
fall, wrack

خراب کردن (فعل)
ruin, destroy, undo, corrupt, spoil, debauch, deteriorate, wreck, pull down, batter, take down, botch, disfigure, muck, vitiate, impair, demolish, devastate, dilapidate, muddle, ruinate, wrack, immoralize, unmake

انگلیسی به انگلیسی

• seaweed (used as fertilizer); wreckage; ruin; destruction
wreck or be wrecked
a rack is a piece of equipment, usually with bars, hooks, or pegs, used for holding things or hanging things on.
if someone is racked by something, it causes them great suffering or pain; a literary use.
to rack your brains: see brain.

پیشنهاد کاربران

بپرس