🔸 معادل فارسی:
شایسته ی این عنوان / درخور این نام / سزاوار چنین لقبی
در زبان محاوره ای:
واقعاً بهش می خوره، به اسمش می ارزه، اسمش روشه، جدی و قابل اعتنا
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ( ارزشی – رسمی ) :
برای تأکید بر این که یک چیز یا عمل واقعاً شایسته ی عنوان یا لقبی هست که بهش داده شده
مثال: Turkey must take action worthy of the name.
ترکیه باید اقدامی انجام بده که واقعاً شایسته ی عنوان �اقدام نظامی� باشه.
2. ( سیاسی – انتقادی ) :
در متون سیاسی یا دیپلماتیک، برای سنجش اعتبار یا جدیت یک رفتار یا تعهد
مثال: No alliance is worthy of the name unless backed by real commitment.
هیچ اتحادی شایسته ی این عنوان نیست مگر اینکه پشتش تعهد واقعی باشه.
3. ( ادبی – نمادین ) :
در متون ادبی یا فلسفی، برای سنجش اصالت یا اعتبار معنایی یک چیز نسبت به اسم یا ادعاش
مثال: He lived a life worthy of the name hero.
زندگی ای داشت که واقعاً شایسته ی عنوان �قهرمان� بود.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
deserving of the title – truly legitimate – substantial – authentic – credible – not in name only
شایسته ی این عنوان / درخور این نام / سزاوار چنین لقبی
در زبان محاوره ای:
واقعاً بهش می خوره، به اسمش می ارزه، اسمش روشه، جدی و قابل اعتنا
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ( ارزشی – رسمی ) :
برای تأکید بر این که یک چیز یا عمل واقعاً شایسته ی عنوان یا لقبی هست که بهش داده شده
مثال: Turkey must take action worthy of the name.
ترکیه باید اقدامی انجام بده که واقعاً شایسته ی عنوان �اقدام نظامی� باشه.
2. ( سیاسی – انتقادی ) :
در متون سیاسی یا دیپلماتیک، برای سنجش اعتبار یا جدیت یک رفتار یا تعهد
مثال: No alliance is worthy of the name unless backed by real commitment.
هیچ اتحادی شایسته ی این عنوان نیست مگر اینکه پشتش تعهد واقعی باشه.
3. ( ادبی – نمادین ) :
در متون ادبی یا فلسفی، برای سنجش اصالت یا اعتبار معنایی یک چیز نسبت به اسم یا ادعاش
مثال: He lived a life worthy of the name hero.
زندگی ای داشت که واقعاً شایسته ی عنوان �قهرمان� بود.
________________________________________
🔸 مترادف ها: