معنی: بدتری، بدتر، وخیمترمعانی دیگر: (صفت تفصیلی: bad) بدتر، سلامتی یا حال بدتر، چیز (یا چیزهای) بدتر، از این بدتر، از آن بدتر، شدیدتر، ستهم تر، بیشتر، حادتر، وجه تفضیلی bad
• (2)تعریف: more lacking in excellence or virtue. • متضاد: better
• (3)تعریف: more likely to result in harm or injury.
• (4)تعریف: in poorer condition or health. • متضاد: better
اسم ( noun )
• : تعریف: someone or something less good or more bad than another; that which is worse. • متضاد: better
قید ( adverb )
• (1)تعریف: comp. of badly and ill. • متضاد: better
• (2)تعریف: in a more evil, severe, unfavorable, or inferior way; in the worse manner. • متضاد: better
جمله های نمونه
1. worse luck
بدبختانه،متاسفانه
2. worse off
1- در وضع بدتر 2- دارای درآمد کمتر
3. if worse comes to worst
اگر بدتر بدترین شود (در بدترین صورت)
4. an even worse mistake
اشتباه حتی بدتر
5. for the worse
در حال بدتر شدن،رو به وخامت
6. make matters worse
وضع را بدتر کردن
7. my handwriting is worse than yours
خط من از خط شما بدتر است.
8. the patient became worse
حال بیمار بدتر شد.
9. we might be worse off at that
ممکن است وضعمان از آن هم بدتر باشد.
10. what forfeit (is) worse than the loss of honor?
چه تاوانی بدتر از ازدست دادن شرف (است)؟
11. from bad to worse
از بد بدتر
12. his bark is worse than his bite
هارت و پورت او زیاد است،اهل عمل نیست ولی سر و صدایش زیاد است
13. their bark is worse than their bite
هیاهو می کنند ولی کاری از ایشان ساخته نیست،فقط هارت و پورت می کنند،سر و صدایشان از صدمه و زیانشان بیشتر است
14. heretics are usually treated worse than infidels
معمولا با مرتدها بیشتر بدرفتاری می شود تا با کفار.
15. it is none the worse for wear
در اثر استعمال به هیچ وجه بدتر نشده است.
16. the weather has become worse
هوا بدتر شده است.
17. he believes that amorality is worse than immorality
او معتقد است که بی توجهی به اخلاقیات از فساد اخلاقی بدتر است.
18. he considered human beings as worse than bugs
او انسان ها را پست تر از حشرات می دانست.
19. his untimely death made matters worse
مرگ نابهنگام او وضع را بدتر کرد.
20. the more he drank, the worse became his articulation
هر چه بیشتر مشروب خورد شمردگی حرف هایش بدتر شد.
21. he is forever dosing and getting worse too
او همیشه دارو می خورد و حالش هم بدتر می شود.
22. to take a turn for the worse
بدتر شدن،وخیم تر شدن
23. the sore on my neck is getting worse
زخم گردنم دارد بدتر می شود.
24. the patient's condition was no better but rather grew worse
وضع بیمار بهتر نبود بلکه بدتر شده هم بود.
25. Praise makes good men better, and bad men worse.
[ترجمه گوگل]ستایش مردان خوب را بهتر می کند و مردان بد را بدتر [ترجمه ترگمان]خدا را شکر که مردان خوبی هستند و آدم های بد بدتر [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
26. He best can pity who has felt the worse.
[ترجمه گوگل]او به بهترین وجه می تواند برای کسی که حالش بدتر شده ترحم کند [ترجمه ترگمان]او بهترین کسی است که از این بدتر احساس می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
27. Ill comes often on the back of worse.
[ترجمه گوگل]مریضی اغلب پس از بدتر ظاهر می شود [ترجمه ترگمان]بیشتر از همیشه بر می گردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
28. There is nothing worse than apathy.
[ترجمه Zinat] هیچی بتر از این نیست
|
[ترجمه گوگل]هیچ چیز بدتر از بی تفاوتی نیست [ترجمه ترگمان]هیچ چیز بدتر از بی عاطفگی نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
29. A liar is worse than a thief.
[ترجمه گوگل]دروغگو از دزد بدتر است [ترجمه ترگمان]دروغ گوی بدتر از یک دزد است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
30. A horse is neither better nor worse for his trappings.
[ترجمه گوگل]اسب برای تله هایش نه بهتر است و نه بدتر [ترجمه ترگمان]اسب از زین اسب بهتر و بدتر از اسب او نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
بدتری (اسم)
worse
بدتر (صفت)
worse
وخیم تر (صفت)
worse
انگلیسی به انگلیسی
• something that is more unfavorable; more unfavorable situation more awfully; more gravely; to a greater extent worse is the comparative of bad. worse is also the comparative of badly. if someone who is ill gets worse, they become more ill. if someone or something is none the worse for something, they are not harmed by it. if something happens for the worse, the situation becomes more unpleasant or difficult.
They say it will be better but i don't know why it will be worse every day
بد تر it couldn be worse میتونست بدتر هم باشه
More unfavourable situation
More awfully More unfavourable وحشتناک
worse:بدتر. horse:اسب. برای یادسپاری بهتر می توان از شیوه هایی چون برقرار کردن رابطه بین کلمه جدید با کلمه ی آشنا قبلی، ساخت عبارات َطنز آمیز و. . . بهره برد. Horse worse than donkey اسب بدتر از خر.