worrying

/ˈwɜr.i.ɪŋ//ˈwɜr.i.ɪŋ/

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: making one feel anxious and concerned about something bad that is happening or might happen.

- That so many more students are choosing to drop out of school is worrying for administrators.
[ترجمه گوگل] اینکه تعداد بیشتری از دانش‌آموزان ترک تحصیل می‌کنند، برای مدیران نگران‌کننده است
[ترجمه ترگمان] به همین دلیل بسیاری از دانش آموزان بیشتر از مدرسه اخراج می شوند و نگران مدیران هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a dog worrying a bone
سگی که به استخوانی گاز می زد.

2. no percentage in worrying
دلواپسی فایده ندارد.

3. the dogs were worrying the bull constantly
سگ ها دایما گاو را آزار می دادند.

4. his mother is a worrying person
مادرش زود نگران می شود (اهل دلواپسی است).

5. i am at my wit's end worrying how to pay my debts
نگرانی اینکه چگونه قرض های خود را خواهم داد دارد مرا دیوانه می کند.

6. Worrying never did anyone any good.
[ترجمه گوگل]نگرانی هرگز برای کسی فایده ای نداشت
[ترجمه ترگمان]نگران بود که هرگز کسی به درد کسی نمی خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There's no point in worrying over things you can't change.
[ترجمه گوگل]نگرانی در مورد چیزهایی که نمی توانید تغییر دهید هیچ فایده ای ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ دلیلی برای نگرانی در مورد چیزهایی که تو نمی توانی تغییر کنی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Stop worrying about their marriage-it isn't your problem.
[ترجمه گوگل]نگران ازدواج آنها نباشید - مشکل شما نیست
[ترجمه ترگمان]نگران ازدواج آن ها نباش - مشکل تو نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The dog was worrying away at its bone.
[ترجمه گوگل]سگ نگران استخوانش بود
[ترجمه ترگمان]سگ از استخوان هایش جدا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's always worrying about his weight.
[ترجمه گوگل]او همیشه نگران وزنش است
[ترجمه ترگمان]او همیشه نگران وزن خودش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. By midweek, the situation had become worrying.
[ترجمه گوگل]در اواسط هفته، وضعیت نگران کننده شده بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، اوضاع نگران کننده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He lies awake at night worrying about his job.
[ترجمه گوگل]او شب ها بیدار دراز می کشد و نگران کارش است
[ترجمه ترگمان]شب ها از خواب بیدار می شود و نگران کارش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We stopped worrying about the ship's safe arrival when she sailed into the harbor with all her flags flying.
[ترجمه گوگل]وقتی کشتی با تمام پرچم هایش به اهتزاز در آمد به بندر رفت، دیگر نگران رسیدن ایمن کشتی نبودیم
[ترجمه ترگمان]وقتی او با تمام پرچم های پرواز به بندر می رفت، نگرانی درباره امنیت کشتی را متوقف کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I ought to relax and stop worrying about it.
[ترجمه گوگل]من باید آرامش داشته باشم و دیگر نگران آن نباشم
[ترجمه ترگمان]باید استراحت کنم و دیگر نگران این موضوع نباشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Give up worrying about what others think of you. What they think isn't important. What is important is how you feel about yourself.
[ترجمه گوگل]از نگرانی در مورد اینکه دیگران در مورد شما چه فکری می کنند دست بردارید آنچه آنها فکر می کنند مهم نیست آنچه مهم است این است که چه احساسی نسبت به خود دارید
[ترجمه ترگمان]در مورد اینکه دیگران درباره شما چه فکر می کنند، نگران باشید چیزی که آن ها فکر می کنند مهم نیست آنچه مهم است این است که شما در مورد خودتان چه احساسی دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Worrying about it won't solve anything.
[ترجمه گوگل]نگرانی در مورد آن چیزی را حل نمی کند
[ترجمه ترگمان]نگران این مساله که چیزی رو حل نمی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She is worrying the problem out.
[ترجمه گوگل]او نگران این مشکل است
[ترجمه ترگمان]او نگران مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• concerned; causing concern
something that is worrying causes you a lot of worry.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : worry
✅️ اسم ( noun ) : worry / worrier / worrywart
✅️ صفت ( adjective ) : worried / worrisome / worrying
✅️ قید ( adverb ) : worriedly / worryingly
نگرانی زیاد

نگران کننده

بپرس