workmanship

/ˈwɜːrkmənˌʃɪp//ˈwɜːkmənʃɪp/

معنی: کار، مهارت، استادی، ساخت، طرز کار
معانی دیگر: طرز یا کیفیت ساخت، - ساخت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the art or skill of a workman or craftsperson.

(2) تعریف: the quality of a workman's product.

(3) تعریف: the product or result of the work done.

جمله های نمونه

1. furniture of poor workmanship
مبل بدساخت

2. we admired the workmanship of esfahan handicrafts
ما ساخت خوب کارهای دستی اصفهان را مورد تحسین قرار دادیم.

3. the new mechanic's shoddy workmanship
کار بد مکانیک جدید

4. the niceties of a rug weaver's workmanship
ریزه کاری های هنر یک قالیباف

5. He accused the garage of shoddy workmanship on the bodywork.
[ترجمه گوگل]او گاراژ را به کار بد روی بدنه متهم کرد
[ترجمه ترگمان]او گاراژ of را به the متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The problem may be due to poor workmanship.
[ترجمه گوگل]مشکل ممکن است به دلیل عملکرد ضعیف باشد
[ترجمه ترگمان]این مشکل ممکن است ناشی از عملکرد ضعیف باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I was admiring the exquisite workmanship in the mosaic.
[ترجمه گوگل]من کار بدیع در موزاییک را تحسین می کردم
[ترجمه ترگمان]من از این مهارت بسیار لذت می بردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The finish and workmanship of the woodwork was excellent.
[ترجمه گوگل]کار و کار چوب عالی بود
[ترجمه ترگمان]کار چوبی پایان و ساخت the عالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Our buyers insist on high standards of workmanship and materials.
[ترجمه گوگل]خریداران ما بر استانداردهای بالای ساخت و مواد اصرار دارند
[ترجمه ترگمان]خریداران ما بر استانداردهای بالای مهارت و مواد تاکید دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The standard of workmanship is very high.
[ترجمه گوگل]استاندارد کار بسیار بالاست
[ترجمه ترگمان]استاندارد کار بسیار بالا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Exquisite workmanship is the outstanding characteristic of these artistic handwork's.
[ترجمه گوگل]کار بدیع از ویژگی های بارز این آثار هنری است
[ترجمه ترگمان]اصیل آیینی مشخصه بارز این handwork هنری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She stepped back to appraise her workmanship.
[ترجمه گوگل]او عقب نشینی کرد تا مهارت کار خود را ارزیابی کند
[ترجمه ترگمان]کیت قدم به عقب برداشت تا کارش را ارزیابی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The sword is a fine example of Celtic workmanship.
[ترجمه گوگل]شمشیر نمونه خوبی از هنر سلتیک است
[ترجمه ترگمان]شمشیر یک نمونه خوب از ساخت سلتیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Native workmanship can add a lot of aesthetic value.
[ترجمه گوگل]کار بومی می تواند ارزش زیبایی شناختی زیادی را اضافه کند
[ترجمه ترگمان]مهارت بومی می تواند مقدار زیادی از ارزش هنری را به آن اضافه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کار (اسم)
service, function, thing, office, task, act, action, deed, work, job, labor, karma, activity, ploy, affair, duty, shebang, appointment, workmanship, avocation, vocation, proposition, laboring, fist, concave, opus, kettle of fish

مهارت (اسم)
skill, craft, address, agility, dexterity, proficiency, ingenuity, adroitness, deftness, artfulness, workmanship, knack, expertness

استادی (اسم)
skill, art, artifice, professorship, workmanship, master stroke, wonderwork

ساخت (اسم)
make, performance, operation, work, job, construction, structure, workmanship, manufacture, making, manufacturing, craftsmanship, production, fabrication, framing, yielding, throughput

طرز کار (اسم)
workmanship, working, mechanism

تخصصی

[عمران و معماری] استادکاری - مهارت
[ریاضیات] طرز کار، مهارت، استادی

انگلیسی به انگلیسی

• artistry; skillfulness; manner of execution; something produced by careful work
workmanship is the skill with which something is made.

پیشنهاد کاربران

کار . ساخت. کیفیت ساخت
مثال:
bad workmanship
کیفیت ساخت بد ( غیر استاندارد )
استادکاری
ممکنه به معنای پیشه وری هم باشه
مهارت در ساخت. .
مهارت در ساخت
مهارت ساخت
طرف ساخت
the styles of their's workmanship is so different
تبحر

بپرس