workman

/ˈwɜːrkmən//ˈwɜːkmən/

معنی: کارگر، عمله، مزدور، فعله، استادکار، مزدبگیر
معانی دیگر: رجوع شود به: workingman

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: workmen
• : تعریف: a male worker, usu. in manual labor of some kind.
مشابه: laborer

جمله های نمونه

1. It is a good workman that never blunders. (9
[ترجمه گوگل]این یک کارگر خوب است که هرگز اشتباه نمی کند (9
[ترجمه ترگمان]این کارگر خوبی است که هرگز مرتکب اشتباه نمی شود ۹
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A bad workman quarrels with his tools.
[ترجمه گوگل]یک کارگر بد با ابزارش دعوا می کند
[ترجمه ترگمان]یک کارگر bad با ابزار خود نزاع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. As is the workman so is the work.
[ترجمه گوگل]همان‌طور که کارگر است، کار هم همین‌طور است
[ترجمه ترگمان]همان طور که کارگر هم همین طور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A poor workman always blames his tools.
[ترجمه 🌠MM93🌠] یک کارگر ضعیف همیشه ابزارش را مقصر می داند.
|
[ترجمه گوگل]یک کارگر فقیر همیشه ابزار خود را مقصر می داند
[ترجمه ترگمان]یک کارگر فقیر همیشه ابزار او را مقصر می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. An ill workman quarrels with his tools.
[ترجمه گوگل]یک کارگر بیمار با ابزارش دعوا می کند
[ترجمه ترگمان]یک کارگر ill با ابزار خود نزاع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Work makes the workman.
[ترجمه گوگل]کار، کارگر را می سازد
[ترجمه ترگمان]کار کارگر را می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. bad workman always blames his tools.
[ترجمه 🌠MM93🌠] کارگر بد همیشه ابزارش را مقصر می داند.
|
[ترجمه گوگل]کارگر بد همیشه ابزارش را مقصر می داند
[ترجمه ترگمان]کارگر بد همیشه ابزار او را مقصر می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Only a skilled workman can split slate into layers.
[ترجمه گوگل]فقط یک کارگر ماهر می تواند تخته سنگ را به لایه ها تقسیم کند
[ترجمه ترگمان]تنها یک کارگر ماهر می تواند لوح را به چند لایه تقسیم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He hired a workman to repair the fence.
[ترجمه گوگل]او کارگری را برای تعمیر حصار استخدام کرد
[ترجمه ترگمان]یک کارگر اجیر کرد تا نرده را تعمیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We'll have to get a workman in to fix the plumbing/window/roof.
[ترجمه گوگل]ما باید یک کارگر بیاوریم تا لوله کشی/پنجره/سقف را تعمیر کند
[ترجمه ترگمان]ما مجبوریم یک کارگر برای تعمیر لوله کشی \/ پنجره \/ سقف پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. a bad workman quarrels with his tools.
[ترجمه گوگل]یک کارگر بد با ابزارش دعوا می کند
[ترجمه ترگمان]یک کارگر bad با ابزار خود نزاع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The work shows the workman.
[ترجمه گوگل]کار، کارگر را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]کار آن کارگر را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A bad workman always blames his tools.
[ترجمه گوگل]یک کارگر بد همیشه ابزارهای خود را مقصر می داند
[ترجمه ترگمان]یک کارگر بد همیشه ابزار او را مقصر می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. as is the workman so is the work.
[ترجمه گوگل]همانطور که کارگر است، کار نیز همینطور است
[ترجمه ترگمان]همان طور که کارگر هم همین طور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The best workman sometimes blunders.
[ترجمه گوگل]بهترین کارگر گاهی اشتباه می کند
[ترجمه ترگمان]بهترین کارگر گاهی اشتباه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کارگر (اسم)
labor, effective, operative, proletarian, worker, employee, working, employe, laborer, workman, working man, workpeople

عمله (اسم)
worker, laborer, farmhand, workman, labourer

مزدور (اسم)
help, grub, hireling, hack, laborer, workman, galley slave, hired laborer, hired labourer

فعله (اسم)
laborer, workman, labourer, hackney

استادکار (اسم)
workman

مزدبگیر (اسم)
workman, working man

انگلیسی به انگلیسی

• worker, laborer, employee; craftsman
a workman is a man whose job involves working with his hands, for example building houses or plumbing.

پیشنهاد کاربران

بپرس