working day

/ˈwɜːrkɪŋˈdeɪ//ˈwɜːkɪŋdeɪ/

معنی: روز کار، ساعت کار روزانه
معانی دیگر: رجوع شود به: workday، day work روز کار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: workday.

جمله های نمونه

1. Their working day can last anything up to 15 hours.
[ترجمه گوگل]روز کاری آنها می تواند تا 15 ساعت طول بکشد
[ترجمه ترگمان]روز کاری آن ها می تواند تا ۱۵ ساعت طول بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We need to make the working day more flexible.
[ترجمه گوگل]ما باید روز کاری را انعطاف پذیرتر کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید روز کاری را انعطاف پذیرتر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I spend most of my working day sitting at a desk.
[ترجمه گوگل]بیشتر روز کاری ام را پشت میز می نشینم
[ترجمه ترگمان]بیشتر روزم رو صرف نشستن پشت میز می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. An eight-hour working day is still typical for many people.
[ترجمه گوگل]یک روز کاری هشت ساعته هنوز برای بسیاری از افراد معمولی است
[ترجمه ترگمان]یک روز کاری هشت ساعته هنوز برای بسیاری از مردم عادی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Dozens of doctors and nurses have been working day and night for weeks.
[ترجمه گوگل]ده ها پزشک و پرستار هفته هاست که شبانه روز کار می کنند
[ترجمه ترگمان]ده ها پزشک و پرستار در روز و شب در حال کار کردن بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Firefighters put their lives on the line every working day.
[ترجمه گوگل]آتش نشانان هر روز کاری جان خود را به خطر می اندازند
[ترجمه ترگمان]آتش نشانان هر روز در صف می ایستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Rail workers are campaigning for a shorter working day .
[ترجمه گوگل]کارگران راه آهن برای یک روز کاری کوتاه تر کمپین می کنند
[ترجمه ترگمان]کارگران راه آهن در حال مبارزه برای یک روز کاری کوتاه تر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There are only so many hours in the working day.
[ترجمه گوگل]فقط ساعات زیادی در روز کاری وجود دارد
[ترجمه ترگمان]فقط ساعات کار در روز کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Vic's working day is lubricated by endless cups of coffee.
[ترجمه گوگل]روز کاری Vic با فنجان های بی پایان قهوه روغن کاری می شود
[ترجمه ترگمان]روز کار و تلاش یک فنجان قهوه بی وقفه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sunday is a normal working day for me.
[ترجمه گوگل]یکشنبه برای من یک روز کاری عادی است
[ترجمه ترگمان]یکشنبه یک روز کاری عادی برای من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The unions are campaigning for a shorter working day.
[ترجمه گوگل]اتحادیه ها برای یک روز کاری کوتاه تر کمپین می کنند
[ترجمه ترگمان]اتحادیه ها برای یک روز کاری کوتاه تر در حال فعالیت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A typical working day for me begins at 30.
[ترجمه گوگل]یک روز کاری معمولی برای من از 30 شروع می شود
[ترجمه ترگمان]یک روز کاری معمولی برای من ساعت ۳۰ شروع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Every working day I treat people who are dying from lung diseases caused by smoking.
[ترجمه گوگل]من هر روز کاری افرادی را درمان می کنم که در اثر بیماری های ریوی ناشی از سیگار می میرند
[ترجمه ترگمان]من هر روز افرادی را درمان می کنم که از بیماری های ریه در حال مرگ ناشی از سیگار کشیدن جان خود را از دست می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. On a working day I tend to get up around seven o'clock.
[ترجمه گوگل]در یک روز کاری معمولاً حدود ساعت هفت بیدار می شوم
[ترجمه ترگمان]در یک روز کاری، من تمایل دارم حدود ساعت هفت از خواب بیدار شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روز کار (اسم)
workday, working day

ساعت کار روزانه (اسم)
workday, working day

تخصصی

[عمران و معماری] روزکاری
[حقوق] روز اداری، روزگار
[ریاضیات] روز غیر تعطیل، روز فعالیت، روز کار، روز کاری

انگلیسی به انگلیسی

• day during which one works

پیشنهاد کاربران

بپرس