working class

/ˈwɜːrkɪŋˈklæs//ˈwɜːkɪŋklɑːs/

معنی: طبقه کارگر
معانی دیگر: از طبقه ی کارگر، کارگری، طبقه ی کارگر، کارگران، مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: working-class (adj.)
• : تعریف: workers considered collectively as a social, economic, or political class, esp. manual and industrial laborers and low wage earners.
متضاد: aristocracy
مشابه: labor

جمله های نمونه

1. a working-class neighborhood
محله ی کارگری

2. Marx wrote about the political struggles of the working class.
[ترجمه گوگل]مارکس در مورد مبارزات سیاسی طبقه کارگر نوشت
[ترجمه ترگمان]مارکس در مورد کش مکش های سیاسی طبقه کارگر نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Many celebrities develop a working class accent to increase their street-credibility.
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد مشهور برای افزایش اعتبار خیابانی خود لهجه طبقه کارگر را ایجاد می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد مشهور دارای لهجه طبقه کارگر برای افزایش اعتبار street هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Business depression usually causes misery among the working class.
[ترجمه Farib-] رکود اقتصادی اغلب موجب بدبختی طبقه ی کارگر میشود
|
[ترجمه گوگل]افسردگی کسب و کار معمولاً باعث بدبختی طبقه کارگر می شود
[ترجمه ترگمان]افسردگی در کسب وکار معمولا باعث بدبختی در طبقه کارگر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The working class usually react/reacts in a predictable way to government policies.
[ترجمه گوگل]طبقه کارگر معمولاً به شیوه ای قابل پیش بینی به سیاست های دولت واکنش نشان می دهد/واکنش نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]طبقه کارگر معمولا نسبت به سیاست های دولت واکنش نشان می دهد \/ واکنش نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. On the whole the working class is still wedded to the Labour Party.
[ترجمه گوگل]در کل طبقه کارگر هنوز با حزب کارگر ازدواج کرده است
[ترجمه ترگمان]در کل طبقه کارگر هنوز به حزب کارگر تعلق دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He left as a poor, working class boy and returned as an extremely wealthy man.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک پسر فقیر طبقه کارگر آنجا را ترک کرد و به عنوان یک مرد بسیار ثروتمند بازگشت
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک پسر بچه کارگری فقیر به آنجا رفت و به عنوان یک مرد بسیار ثروتمند به خانه برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is proud of his working class background.
[ترجمه گوگل]او به سابقه کارگری خود افتخار می کند
[ترجمه ترگمان]او به سابقه کاری خود افتخار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He considered the working class to be the dross of society.
[ترجمه گوگل]او طبقه کارگر را تفاله جامعه می دانست
[ترجمه ترگمان]او طبقه کارگر را به عنوان the جامعه در نظر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The working class is still too small to enable a successful socialist revolution.
[ترجمه گوگل]طبقه کارگر هنوز کوچکتر از آن است که بتواند یک انقلاب سوسیالیستی موفق را ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]طبقه کارگر هنوز برای توانمند ساختن یک انقلاب سوسیالیستی موفق بسیار کوچک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The working class has nothing to lose but its chains. .
[ترجمه گوگل]طبقه کارگر جز زنجیرهای خود چیزی برای از دست دادن ندارد
[ترجمه ترگمان]طبقه کارگر چیزی برای از دست دادن ندارد، اما زنجیره ای خود را
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We are both from working class stock.
[ترجمه گوگل]ما هر دو از طبقه کارگر هستیم
[ترجمه ترگمان]ما هر دو اهل محل کار هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The working class has / have rejected them in the elections.
[ترجمه گوگل]طبقه کارگر آنها را در انتخابات رد کرده است
[ترجمه ترگمان]طبقه کارگر آن ها را در انتخابات رد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The unskilled section of the working class was diminishing as a proportion of the workforce.
[ترجمه گوگل]بخش غیر ماهر طبقه کارگر به عنوان نسبتی از نیروی کار در حال کاهش بود
[ترجمه ترگمان]بخش غیر ماهر طبقه کارگر به عنوان بخشی از نیروی کار در حال کاهش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طبقه کارگر (اسم)
proletariat, working class, workpeople

انگلیسی به انگلیسی

• social strata in a population that is made up of the laborers; lowest social rank, simple folks or commoners
the working class or working classes are the people in a society who do not own much property and whose work involves physical and practical skills rather than intellectual ones.

پیشنهاد کاربران

1. طبقه کارگر 2. کارگری. از طبقه کارگر
مثال:
they were ignorant of working - class life
آنها از زندگی طبقه کارگر بی خبر و غافل بودند.
Upper class طبقه مرفه
Middle class طبقه متوسط
Working class طبقه کارگر
طبقه کارگر، هم دست ورز و هم اندیشه ورز
working class ( جامعه شناسی )
واژه مصوب: طبقۀ کارگر
تعریف: طبقه ای در ساختار جامعه که افراد آن را کارگران یدی تشکیل می دهند
. E. g
a working - class boy made good ( = succeed and become rich )
طبقه ی کارگر

بپرس