worked


معنی: از کار در امده

جمله های نمونه

1. he worked all day without intermission
او همه ی روز بدون وقفه کار کرد.

2. he worked all night without a break
تمام شب بلاانقطاع کار کرد.

3. he worked away all night
تمام شب یکسره کار کرد.

4. he worked by the sweat of his brow
با عرق جبین کار کرد.

5. he worked in a collective farm
او در مزرعه ی اشتراکی کار می کرد.

6. i worked indoors all day
تمام روز را در خانه (ساختمان) کار کردم.

7. iron worked into ingots
آهنی که (با چکش کاری) تبدیل به شمش شده

8. she worked hard despite failing health
با وجود آنکه سلامتی او روبه وخامت بود سخت کار می کرد.

9. she worked herself to death
او آنقدر کار کرد که مرد (کار زیاد باعث مرگش شد).

10. she worked the mixture into a paste
او آن مخلوط را (ورز داد و) تبدیل به خمیر کرد.

11. they worked together in harmony
آنان با هماهنگی با هم کار می کردند.

12. they worked war prisoners to death
از زندانیان جنگی تا سرحد مرگ کار می کشیدند.

13. don't get worked up!
هیجان زده نشو!

14. he has worked for a variety of companies
او برای چند شرکت مختلف کار کرده است.

15. her face worked as she stared at him in terror
وقتی که با وحشت به او نگاه می کرد صورتش (بلااراده) تکان می خورد.

16. inflation has worked to the detriment of salaried people
تورم به زیان حقوق بگیرها بوده است.

17. one brother worked hard and prospered and the other starved
یک برادر سخت کار کرد و موفق شد و دیگری گرسنگی خورد.

18. rain has worked in through the roof
باران به تدریج در بام رسوخ کرده است.

19. she has worked here for twenty years or so
حدودا بیست سال اینجا کار کرده است.

20. the craftsman worked with patient effort
صنعتگر با کوشش و پشتکار کار می کرد.

21. the crook worked under various aliases
کلاهبردار با اسامی مستعار مختلف خود را معرفی می کرد.

22. the screw worked itself loose
پیچ کم کم شل شد.

23. their spies worked their way into our armed forces
جاسوس های آنها کم کم در نیروهای مسلح ما رسوخ کردند.

24. "you slept little last night and worked hard today; therefore, you are tired" is a priori reasoning
استدلال ((تو دیشب کم خوابیدی و امروز خیلی کار کردی،بنابراین خسته هستی)) یک استدلال علت به معلول است.

25. he was muttering imprecations as he worked
او در حین کار کردن،زیر لبی نفرین می کرد.

26. it was my privilege to have worked with your deceased father
افتخار همکاری با پدر مرحوم شما را داشتم.

27. he was tied with a rope, but he worked himself free
او را با طناب بسته بودند ولی کم کم خود را باز کرد.

28. in some areas, peasants used to be bought or sold with the land on which they worked and lived
در برخی نقاط رعایا را همراه با زمینی که در آن کار و زندگی می کردند خرید و فروش می کردند.

مترادف ها

از کار در امده (صفت)
worked, worked-up

پیشنهاد کاربران

دوستان دقت کنین فعل work چون به k ختم میشه باید حالت گذشتش یعنی worked رو به صورت وُرکت تلفظ کنیم نه وَرکد
کوثر بوده است ، یا کار کرده است
Dermatologists who specialize in hair loss say that the key ingredient in a topical treatment worked
متخصصان پوست که تخصصشون در مورد ریزش مو هست میگن که عنصر کلیدی در درمان موضعی کوثر. است
بازنسشته شده از کار
کار کرده
کارگر
کارگر، عمل کرده، موثر
کار شده
از کار در آمده
کارکردن

بپرس