1- پیش رفتن، جلو رفتن، ترقی کردن 2- تبدیل به شکل یا شی بخصوصی کردن 3- پروراندن 4- (دانش یا مهارت) کسب کردن 5-تحریک کردن، انگیزاندن 6- (خودمانی) ورزش شدید کردن
• (1)تعریف: a thorough medical examination of a patient, including lab tests, case history, and the like.
• (2)تعریف: in printing, an unintentional mark made on a printed page by the rising of spacing material.
جمله های نمونه
1. It took the company quite some years to work up a market for its products.
[ترجمه آندیا] چندین سال طول کشیده تا این شرکت برای محصولاتش بازاری دست و پا کند. . .
|
[ترجمه گوگل]این شرکت چندین سال طول کشید تا بازاری برای محصولات خود ایجاد کند [ترجمه ترگمان]این شرکت چند سال طول کشید تا برای محصولات خود یک بازار کار کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. It took him ten years to work up to the position of general manager.
[ترجمه ایران] او ده سال طول کشید تا به عنوان مدیر کار کند
|
[ترجمه گوگل]ده سال طول کشید تا او تا سمت مدیر کل کار کند [ترجمه ترگمان]او ده سال طول کشید تا به عنوان مدیر کل کار کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. I went for a walk to work up an appetite for breakfast.
[ترجمه ایران] برای صرف صبحانه به پیاده روی رفتم
|
[ترجمه گوگل]به پیاده روی رفتم تا اشتهای خود را برای صبحانه کم کنم [ترجمه ترگمان]برای صرف صبحانه به پیاده روی رفتم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. You can't chalk his bad work up to lack of trying.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید کار بد او را به اندازه ی عدم تلاش به حساب بیاورید [ترجمه ترگمان]تو نمی توانی کار bad را به خاطر کمبود تلاش از دست بدهی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She went for a long walk to work up an appetite.
[ترجمه گوگل]او برای کم کردن اشتها به پیاده روی طولانی رفت [ترجمه ترگمان]برای مدتی طولانی به راه افتاد تا با اشتها کار کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. It's strange, but I can't work up any enthusiasm for going on this trip.
[ترجمه گوگل]عجیب است، اما نمی توانم برای رفتن به این سفر اشتیاق ایجاد کنم [ترجمه ترگمان]عجیبه، اما من هیچ اشتیاقی برای رفتن به این سفر ندارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Is it OK if I make the work up next week?
[ترجمه گوگل]اگر هفته بعد کار را جبران کنم اشکالی ندارد؟ [ترجمه ترگمان]اشکالی ندارد که هفته آینده کار کنم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I'm trying to work up enough courage to go to the dentist.
[ترجمه گوگل]من سعی می کنم جرات کافی برای رفتن به دندانپزشک پیدا کنم [ترجمه ترگمان]دارم سعی می کنم به اندازه کافی شجاعت برای رفتن به دندون پزشکی پیدا کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. They will work up all these stones in building the bridge.
[ترجمه گوگل]آنها تمام این سنگ ها را در ساختن پل خواهند ساخت [ترجمه ترگمان]آن ها تمام این سنگ ها را در ساخت پل کار خواهند کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. We divided the work up between us.
[ترجمه گوگل]ما کار را بین خود تقسیم کردیم [ترجمه ترگمان]ما کارمون رو بین خودمون تقسیم کردیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The presidential candidate was trying to work up more support before the election.
[ترجمه گوگل]نامزد ریاست جمهوری در تلاش بود تا قبل از انتخابات حمایت بیشتری را به دست آورد [ترجمه ترگمان]نامزد ریاست جمهوری در تلاش بود تا قبل از انتخابات حمایت بیشتری داشته باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. You can really work up a sweat doing housework.
[ترجمه گوگل]شما واقعاً می توانید با انجام کارهای خانه عرق کنید [ترجمه ترگمان]تو واقعا می تونی حسابی عرق کنی و کاره ای خونه رو انجام بدی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. You can work up a really big thirst playing tennis.
[ترجمه گوگل]شما می توانید با بازی تنیس عطش زیادی داشته باشید [ترجمه ترگمان] تو می تونی یه thirst بزرگ تنیس بازی کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I can't work up any enthusiasm for his idea.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم برای ایده او اشتیاق ایجاد کنم [ترجمه ترگمان]من هیچ شور و شوقی برای فکر او ندارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. I think you can work up the story well.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم بتوانید داستان را به خوبی پیش ببرید [ترجمه ترگمان]من فکر می کنم شما می توانید داستان را به خوبی حل کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• cause; develop
پیشنهاد کاربران
to work ( yourself ) up to ( doing ) sth این عبارت می تونه به صورت "خود را کم کم برای انجام کاری آماده کردن" ترجمه بشه. **به این معنی که طی یک فرایند تدریجی فرد توانایی، مهارت، و یا اعتماد به نفس انجام کاری دشوار و چالش برانگیز رو بدست بیاره. به عبارت دیگه، فرد از یک مرحله ساده تر یا کم تر چالش برانگیز شروع می کند و به تدریج به هدف بزرگ تر یا سخت تر نزدیک می شود. ... [مشاهده متن کامل]
مثال: - She’s working up to giving a speech at the wedding by practicing in front of her family - I’m working up to trying spicy food by starting with mild flavors - They’re working up to moving to another country by learning the language first - We’re working up to having a baby by getting used to taking care of a pet
به عمل آوردن، تبدیل کردن
Workup Workup refers to the series of tests, examinations, or evaluations performed to arrive at a diagnosis. It is commonly used in medical settings to describe the process of investigating a patient’s symptoms or condition. ... [مشاهده متن کامل]
اسم/ به مجموعه آزمایش ها، معاینات یا ارزیابی هایی گفته می شود که برای رسیدن به تشخیص انجام می شوند. معمولاً در محیط های پزشکی برای توصیف فرآیند بررسی علائم یا وضعیت بیمار استفاده می شود. “We need to start the workup to determine the cause of your abdominal pain. ” A nurse might document in a patient’s chart, “Ordered lab work as part of the diagnostic workup. ” A medical student might ask their attending physician, “What’s the typical timeline for completing a workup?”
get all worked up : خیلی عصبانی شدن از چیزی تحریک شدن ناراحت شدن پریشان شدن
work up to ( something ) To make oneself mentally or emotionally prepared to do something; to gather or summon up enough courage, conviction, or energy to do something. In this usage, a reflexive pronoun can be used between "work" and "up. " ... [مشاهده متن کامل]
I'm working up to telling Mary the truth, but I'm not quite ready yet. She finally worked herself up to leaving her job and moving to LA to pursue her dream of being a movie star. دل و جرأت جمع کردن برای کاری خود را برای کاری آماده کردن انرژی ذخیره یا جمع کردن برای انجام کاری
1 - ناراحت/ عصبی/هیجان زده شدن To get worked up To become emotionally agitated, upset, angry about something • He got worked up over nothing • You are a little bossy and get worked up during arguments. But you are the one who steps up first to apoligize ... [مشاهده متن کامل]
2 - به آهستگی. و با تلاش ایجاد کردن، ساختن، کسب کردن، بوجود آورن، پیدا کردن، جمع کردن /To form/develop/come up with/find /build gradually and steadily • To work up ( build up, grow ) courage To work up ( develope ) an appetite or a sweat by• doing exercise or hard work • To work up ( come up with ) a solution
ارتقای کار و بالا بردن سطح
ناراحت و عصبانی شدن.
استحصال
با to work up to منتهی شدن به
پروراندن ( ایده و. . . ) ایجاد کردن، نگران و مضطرب ساختن، تحریک کردن
فکر و خیال داشتن
کشت مثلا Laboratory work - up کشت آزمایشگاهی
به هیجان آوردن / هیجان زده کردن تحریک کردن برآشفتن برانگیختن تهییج کردن
در شیمی: آماده سازی ماده واکنش داده شده برای آزمون و تحلیل
بهترین و پرکاربردترین معنی برای این عبارت پروراندن است. برای مثال : work up the courage to talk to somebodyیعنی شجاعت کافی برای صحبت با شخصی را پیدا کردن
get /be worked up اگه ed بیاد اخرش و صفت بشه ناراحت و عصبی شدن