🔸 معادل فارسی: 
در جهتِ چیزی تلاش کردن / برای رسیدن به هدفی کار کردن / قدم به قدم نزدیک شدن
در زبان محاوره ای:
دارم روش کار می کنم، دارم بهش نزدیک می شم، دارم براش زحمت می کشم
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ( انگیزشی – هدف محور ) :
تلاش کردن برای رسیدن به هدفی خاص، معمولاً به صورت تدریجی و مستمر
مثال: She’s working towards becoming a doctor.
داره برای دکتر شدن تلاش می کنه.
2. ( رسمی – برنامه ریزی ) :
انجام اقدامات یا برنامه هایی که به سمت تحقق یک نتیجه یا وضعیت مطلوب پیش می رن
مثال: The team is working towards a more inclusive policy.
تیم داره در جهت سیاستی فراگیرتر کار می کنه.
3. ( فرآیندی – غیرقطعی ) :
نشان دهنده ی حرکت به سمت هدفی که هنوز به دست نیومده، ولی مسیرش شروع شده
مثال: We’re working towards a solution.
داریم به سمت یه راه حل حرکت می کنیم.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
strive for – aim at – move toward – pursue – make progress toward – build toward 
در جهتِ چیزی تلاش کردن / برای رسیدن به هدفی کار کردن / قدم به قدم نزدیک شدن
در زبان محاوره ای:
دارم روش کار می کنم، دارم بهش نزدیک می شم، دارم براش زحمت می کشم
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ( انگیزشی – هدف محور ) :
تلاش کردن برای رسیدن به هدفی خاص، معمولاً به صورت تدریجی و مستمر
مثال: She’s working towards becoming a doctor.
داره برای دکتر شدن تلاش می کنه.
2. ( رسمی – برنامه ریزی ) :
انجام اقدامات یا برنامه هایی که به سمت تحقق یک نتیجه یا وضعیت مطلوب پیش می رن
مثال: The team is working towards a more inclusive policy.
تیم داره در جهت سیاستی فراگیرتر کار می کنه.
3. ( فرآیندی – غیرقطعی ) :
نشان دهنده ی حرکت به سمت هدفی که هنوز به دست نیومده، ولی مسیرش شروع شده
مثال: We’re working towards a solution.
داریم به سمت یه راه حل حرکت می کنیم.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
یعنی اهداف مالی تعیین کن و برای رسیدن بهش تلاش کن
بکوش در جهت
برای دستیابی ( رسیدن ) به هدفی ( جایی ) خاص تلاش کردن