work on

/wɜrk ɑn//wɜːk ɒn/

1- تحت تاثیر قرار دادن یا اثر کردن 2- ترغیب کردن

جمله های نمونه

1. We don't go to work on Saturdays.
[ترجمه گوگل]ما شنبه ها سر کار نمی رویم
[ترجمه ترگمان]ما شنبه ها کار نمی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They work on a principle of heat absorption.
[ترجمه ایرزاد ایرزادی] آنان رویِ بُنداشتِ دَرآشامیِ / دَرکِشیِ / اَفشُربِ گرما کار می کُنَند.
|
[ترجمه گوگل]آنها بر اساس اصل جذب گرما کار می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها روی یک اصل جذب گرما کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We never work on Saturday mornings.
[ترجمه N.-Z] ما هیچ وقت صبح شنبه کار نمی کنیم
|
[ترجمه گوگل]ما هیچ وقت شنبه صبح کار نمی کنیم
[ترجمه ترگمان]ما هیچ وقت روز شنبه کار نمی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. None of your tricks will work on me.
[ترجمه گوگل]هیچ کدام از ترفندهای شما روی من کارساز نخواهد بود
[ترجمه ترگمان]هیچ کدوم از حقه های تو روی من کار نمی کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We began work on the project in May.
[ترجمه ایرزاد ایرزادی] ما کار بَر رویِ این پیشاوَرد/ پیشَنجام/فَرازه ( فَرایازه ) را دَر اُردیبِهِشت به خُرداد ماه آغازیدیم .
|
[ترجمه گوگل]ما کار روی این پروژه را در اردیبهشت ماه آغاز کردیم
[ترجمه ترگمان]ما کار خود را در ماه می شروع کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Black slaves used to work on the cotton plantations of the southern United States.
[ترجمه گوگل]برده های سیاه پوست در مزارع پنبه در جنوب ایالات متحده کار می کردند
[ترجمه ترگمان]بردگان سیاه در کشتزارهای پنبه ایالت جنوبی ایالات متحده کار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She based her work on that of earlier researchers.
[ترجمه گوگل]او کار خود را بر اساس کار محققان قبلی استوار کرد
[ترجمه ترگمان]او کار خود را بر مبنای کار محققان پیشین انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He recommenced work on his novel.
[ترجمه گوگل]او کار بر روی رمان خود را دوباره آغاز کرد
[ترجمه ترگمان]دوباره شروع به کار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. How would you rate his work on a scale of 1 to 5?
[ترجمه گوگل]به کار او در مقیاس 1 تا 5 چه امتیازی می دهید؟
[ترجمه ترگمان]چگونه کار او را در مقیاس ۱ تا ۵ تنظیم می کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I must do some more work on that article-I haven't touched it all week.
[ترجمه گوگل]من باید روی آن مقاله بیشتر کار کنم - تمام هفته به آن دست نزده ام
[ترجمه ترگمان]باید بیشتر روی اون مقاله کار کنم - همه هفته رو بهش دست نزدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He signed on yesterday and will start work on Monday.
[ترجمه گوگل]او دیروز امضا کرد و از دوشنبه کار خود را آغاز خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]او دیروز امضا کرد و روز دوشنبه کار خود را شروع خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Only ever work on the thing that will have the biggest impact.
[ترجمه گوگل]فقط روی چیزی کار کنید که بیشترین تاثیر را داشته باشد
[ترجمه ترگمان]تنها تا به حال روی چیزی کار کنید که بیش ترین تاثیر را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Having a secretary frees me up to work on other things.
[ترجمه گوگل]داشتن منشی من را آزاد می کند تا روی چیزهای دیگر کار کنم
[ترجمه ترگمان]منشی که مرا آزاد می کند تا روی چیزهای دیگر کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He went to work on a ranch.
[ترجمه گوگل]او برای کار در یک مزرعه رفت
[ترجمه ترگمان]اون رفته بود به یه مزرعه کار کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. After their work on the car their hands were besmeared with dirt.
[ترجمه گوگل]بعد از کار روی ماشین دست‌هایشان آغشته به خاک بود
[ترجمه ترگمان]پس از کار بر روی خودرو دست خود را پوشیده از کثافت پوشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• influence

پیشنهاد کاربران

مطالعه
بررسی
کار برروی
در دارو به معنای " اثر بخش بودن " This medicine works on cough
• زمان صرف کردن برای بهبود یا تولید چیزی
• تحت تأثیر قرار دادن
در رستوران به معنای ادامه غذا خوردن و هنوز تموم نکردن غذاس مثال =
When the waitress asked me if I was finished with my lobster , I said, , "no I'm still working on it "
به چیزی پرداختن
به کاری پرداختن
Straightforward meaning
کار کردن روی/با وسیله ای ( استفاده، تعمیر و . . . )
Work on somebody/something : کار کردن بر روی چیزی به منظور تولید محصول جدید و یا تعمیر آن
سروسامان دادن

to try to persuade or influence someone
منبع: کمبریج دیکشنری
I'm working on my father to get him to take me to the airport.
مجاب کردن، تاثیر گذاشتن روی کسی
دارم پدرم را مجاب می کنم تا مرا به فرودگاه ببرد.
پرداختن
کارکردن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس