work hard

انگلیسی به انگلیسی

• work with great effort, labor, toil

پیشنهاد کاربران

اینارو با هم اشتباه نگیریم:
⬇️⬇️⬇️
hard work1️⃣. . . اسم
hard - working2️⃣. . . . صفت
work hard3️⃣. . . فعل
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
1️⃣ - کار سخت، کار طاقت فرسا، کار زیاد، تلاش زیاد، کار دشوار، سخت کوشی، پر تلاشی
...
[مشاهده متن کامل]

2️⃣ - سخت کوش، پرتلاش
3️⃣ - سخت کار کردن، به شدت کار کردن
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
1️⃣
- Hard work is the key to success.
( سخت کوشی کلید موفقیت است. )
- Success requires hard work.
( موفقیت نیاز به کار سخت/سخت کوشی/تلاش زیاد دارد. )
- She is admired for her hard work.
( او به خاطر تلاش زیادش مورد تحسین است. )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
2️⃣
- She is a hard - working student.
( او یه دانش آموز سخت کوش است. )
- He is known for being hard - working.
( او به سخت کوش/پرتلاش بودن معروف است.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
3️⃣
If you work hard, you'll be rewarded for your efforts.
( اگر سخت کار کنی، به خاطر تلاشت پاداش خواهی گرفت. )
She has to work hard to achieve her goals.
او باید برای رسیدن به اهدافش سخت کار کند.

سخت کوش
نَستوهیدَن.
زحمت کشیدن
سخت کتر کردن

زیاد تلاش کردن ( مثلا زیاد درس خوندن )
سخت کار کردن.
زیاد کار کردن.
سخت کار کردن
سخت کار کردن
به شدت کار کردن
کارکرن سخت
تمرین سخت، سعی و تلاش، کوشش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس