🔸 معادل فارسی:
کسی که با کلمات بازی می کند / نویسنده ی پرحرف و خلاق / پرتاب کننده ی واژه ها
در زبان محاوره ای: کسی که مدام با کلمات کل کل می کنه، نویسنده ی پرانرژی
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ** ( ادبی – خلاق ) :**
فردی که با کلمات به طور آزاد، پرانرژی یا خلاقانه کار می کند.
مثال: He’s a real wordslinger when it comes to storytelling
او در داستان گویی واقعاً استاد پرتاب واژه هاست
2. ** ( محاوره ای – طنزآمیز ) :**
کسی که زیاد حرف می زند یا متن های پرجزئیات و پرانرژی می نویسد.
مثال: She’s a wordslinger on social media
او در شبکه های اجتماعی پرحرف و پرانرژی است
3. ** ( استعاری – تصویری ) :**
بیان تصویری برای کسی که واژه ها را مثل تیر یا گلوله پرتاب می کند، یعنی سریع و پرقدرت می نویسد یا حرف می زند.
مثال: The journalist became a wordslinger against corruption
آن روزنامه نگار تبدیل به پرتاب کننده ی واژه ها علیه فساد شد
________________________________________
🔸 مترادف ها:
wordsmith – writer – storyteller – rhetorician – chatterbox – verbal artist
کسی که با کلمات بازی می کند / نویسنده ی پرحرف و خلاق / پرتاب کننده ی واژه ها
در زبان محاوره ای: کسی که مدام با کلمات کل کل می کنه، نویسنده ی پرانرژی
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ** ( ادبی – خلاق ) :**
فردی که با کلمات به طور آزاد، پرانرژی یا خلاقانه کار می کند.
مثال: He’s a real wordslinger when it comes to storytelling
او در داستان گویی واقعاً استاد پرتاب واژه هاست
2. ** ( محاوره ای – طنزآمیز ) :**
کسی که زیاد حرف می زند یا متن های پرجزئیات و پرانرژی می نویسد.
مثال: She’s a wordslinger on social media
او در شبکه های اجتماعی پرحرف و پرانرژی است
3. ** ( استعاری – تصویری ) :**
بیان تصویری برای کسی که واژه ها را مثل تیر یا گلوله پرتاب می کند، یعنی سریع و پرقدرت می نویسد یا حرف می زند.
مثال: The journalist became a wordslinger against corruption
آن روزنامه نگار تبدیل به پرتاب کننده ی واژه ها علیه فساد شد
________________________________________
🔸 مترادف ها: