wordless

/ˈwɜːrdləs//ˈwɜːdləs/

معنی: خاموش، بی حرف، غیرقابل بیان با لغات
معانی دیگر: بی زبان، ناقادر به تکلم، زبان بندآمده، زبان بریده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: wordlessly (adv.), wordlessness (n.)
(1) تعریف: without words or speech; silent.
مترادف: mute

- Her gesture was a wordless expression of contempt.
[ترجمه گوگل] ژست او بیان تحقیر بی کلام بود
[ترجمه ترگمان] رفتار او حالتی حاکی از تحقیر و تحقیر داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not expressed or expressible in words; unspoken.
مشابه: mute, silent, tacit

- They had a wordless agreement that was never broken.
[ترجمه گوگل] آنها یک توافق بی کلام داشتند که هرگز شکسته نشد
[ترجمه ترگمان] آن ها یک توافق بی کلام داشتند که هرگز نشکسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She uttered a wordless cry of despair.
[ترجمه گوگل]فریاد ناامیدی بی کلام بر زبان آورد
[ترجمه ترگمان]فریادی خاموش و حاکی از یاس کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Here and there, husbands sit in wordless despair.
[ترجمه گوگل]اینجا و آنجا شوهران در ناامیدی بی کلام می نشینند
[ترجمه ترگمان]اینجا و آنجا شوهران، در یاس و نومیدی می نشینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We sat in wordless contemplation of the view.
[ترجمه گوگل]در اندیشیدن بی کلام به منظره نشستیم
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت به منظره نگاه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He shrieked a long, wordless cry.
[ترجمه گوگل]فریادی بلند و بی کلام زد
[ترجمه ترگمان]فریادی طولانی کشید و خاموش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She stared back, now wordless.
[ترجمه گوگل]او به عقب خیره شد، حالا بی کلام
[ترجمه ترگمان]او به عقب نگاه کرد، حالا بی کلام نهفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She threw her arms around him in wordless grief.
[ترجمه گوگل]در غم بی کلام دستانش را دور او انداخت
[ترجمه ترگمان]اسکارلت بازوانش را دور او حلقه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nothing was private; there was only wordless shame for what I had become.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز خصوصی نبود تنها شرم بی کلام برای آنچه که شده بودم وجود داشت
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز خصوصی نبود؛ فقط برای کاری که کرده بودم خجالت بی کلام نهفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They are essentially wordless motets, each polyphonic section neatly dovetailed into the next.
[ترجمه گوگل]آن‌ها اساساً موت‌های بی‌کلمه‌ای هستند که هر بخش چندصدایی به‌طور منظمی در قسمت بعدی قرار دارد
[ترجمه ترگمان]آن ها اساسا motets wordless هستند، هر بخش چند صدایی که به طور منظم به قسمت بعدی تقسیم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. At the door, she embraced him in wordless grief.
[ترجمه گوگل]دم در، او را با اندوهی بی کلام در آغوش گرفت
[ترجمه ترگمان]دم در او را در آغوش کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She whimpered, the wordless sound lost in their hungry mouths and mingled breath.
[ترجمه گوگل]او زمزمه کرد، صدای بی کلام در دهان گرسنه آنها گم شد و نفس درهم آمیخت
[ترجمه ترگمان]ناله ای کرد، صدای بی کلام در دهان گرسنه خود گم می شد و نفس mingled
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A tuneless, wordless lilting song that rose and fell and meandered like a stream.
[ترجمه گوگل]ترانه‌ای بی‌کلام و بی‌کلام که بالا و پایین می‌رفت و مثل جویبار می‌پیچید
[ترجمه ترگمان]صدایی بی روح و یکنواخت و یکنواخت که از جا برمی خاست و مثل نهر پر از meandered می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Wordless images of a new life expanded her, making her feel an incandescent love for life.
[ترجمه گوگل]تصاویر بی کلام از یک زندگی جدید او را گسترش داد و باعث شد عشق رشته ای به زندگی احساس کند
[ترجمه ترگمان]تصاویری از زندگی جدید او را گسترش داد و باعث شد که او احساس عشق رشته ای را برای زندگی احساس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some sort of wordless communication passed between her and Francie, something too deep and personal for Melanie to comprehend.
[ترجمه گوگل]نوعی ارتباط بی کلام بین او و فرانسی انجام شد، چیزی بسیار عمیق و شخصی که ملانی نمی توانست آن را درک کند
[ترجمه ترگمان]یک نوع ارتباط بی کلام بین او و francie، چیزی بیش از حد عمیق و شخصی برای ملانی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She wasn't sure when the wordless comfort changed, or even if it did.
[ترجمه گوگل]او مطمئن نبود که چه زمانی این آرامش بی کلام تغییر کرد یا حتی تغییر کرد
[ترجمه ترگمان]مطمئن نبود که the خاموش تغییر کند، یا حتی اگر هم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It was a great wordless whoop that echoed round the Castle, and Ruth saw all the spears swerve towards them.
[ترجمه گوگل]فریاد بی کلام بزرگی بود که دور قلعه پیچید و روت دید که همه نیزه ها به سمت آنها منحرف شده بودند
[ترجمه ترگمان]صدای بلند و بی کلام نهفته در اطراف قلعه طنین انداخت و روت دید که همه نیزه ها را به سوی آن ها منحرف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خاموش (صفت)
off, quiet, silent, still, extinct, whist, tacit, tight-lipped, tight-mouthed, extinguished, wordless, taciturn, uncommunicative, quiescent, soundless, relaxed

بی حرف (صفت)
silent, incommunicable, wordless

غیر قابل بیان با لغات (صفت)
wordless

انگلیسی به انگلیسی

• without words; silent; speechless

پیشنهاد کاربران

بپرس