womb

/ˈwuːm//wuːm/

معنی: شکم، بطن، رحم، زهدان، بچه دان
معانی دیگر: (مجازی) زادگاه، رستنگاه، منشا، (در اصل) شکم، گویک، بوگان، آبسته، پروردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: wombed (adj.)
(1) تعریف: the uterus.
مشابه: belly

(2) تعریف: a place of generation and development.
مشابه: belly, matrix, soil

جمله های نمونه

1. from the womb to the tomb
از بطن مادر تا دل خاک،از تولد تا مرگ،از آغاز تا پایان

2. that university become the womb of new scientific ideas
آن دانشگاه زادگاه عقاید نوین علمی شد.

3. the baby quickened in her womb
کودک در شکم او (مادر) تکان می خورد.

4. This olfactory sense develops in the womb.
[ترجمه گوگل]این حس بویایی در رحم رشد می کند
[ترجمه ترگمان]این حس بویایی در رحم رشد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The womb represents the very first place in which life takes form.
[ترجمه گوگل]رحم نشان دهنده اولین مکانی است که زندگی در آن شکل می گیرد
[ترجمه ترگمان]رحم جایگاه اول را نشان می دهد که در آن زندگی شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The womb is the ultimate safe haven and the ultimate symbol of care and nurture.
[ترجمه گوگل]رحم آخرین پناهگاه امن و نماد نهایی مراقبت و پرورش است
[ترجمه ترگمان]رحم پناه گاه امن نهایی و نماد نهایی مراقبت و تربیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Four embryos failed to take hold in Lisa's womb, but with the fifth one, she became pregnant.
[ترجمه گوگل]چهار جنین نتوانست در رحم لیزا جا بیفتد، اما با جنین پنجم، او باردار شد
[ترجمه ترگمان]چهار جنین نتوانستند در رحم لیزا نگه دارند، اما با پنجمین نفر حامله شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As nothing else, the child within her womb kept reminding her daily, hourly of the treachery she had perpetrated.
[ترجمه گوگل]مثل هیچ چیز دیگری، کودک درون شکمش هر روز و هر ساعت خیانتی را که مرتکب شده بود به او یادآوری می کرد
[ترجمه ترگمان]همچنان که هیچ چیز دیگر، بچه درون شکمش مدام به او یادآوری می کرد که هر ساعت از خیانتی که مرتکب شده بود، به یاد او می افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Through being locked in the womb of earth, a vision of the heavens may arise.
[ترجمه گوگل]از طریق محبوس شدن در رحم زمین، ممکن است رؤیایی از آسمان پدید آید
[ترجمه ترگمان]از طریق زندانی شدن در رحم زمین، تصویری از خدایان ممکن است از بین برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. IGF2R helps stop the fetus from overgrowing the womb.
[ترجمه گوگل]IGF2R به جلوگیری از رشد بیش از حد جنین در رحم کمک می کند
[ترجمه ترگمان]IGF۲R به جنین کمک میکنه تا جنین رو از رحم خارج کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The baby's head was starting to emerge from the womb.
[ترجمه گوگل]سر بچه داشت از رحم بیرون می آمد
[ترجمه ترگمان]سر کودک از رحم امده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A scan determines the position of the baby in the womb.
[ترجمه علیرضا آصفی] با توجه به حرف s باید در این جمله حرف تعریف an به کار برد
|
[ترجمه گوگل]اسکن موقعیت جنین را در رحم مشخص می کند
[ترجمه ترگمان]یک اسکن موقعیت نوزاد را در رحم مشخص می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A donor egg fertilised by her husband's sperm will be implanted in her womb.
[ترجمه Shey] یک تخمک اهدایی و بارور شده توسط اسپرم شوهرش در رحم او گذاشته می شود
|
[ترجمه گوگل]یک تخمک اهدایی که توسط اسپرم شوهرش بارور شده است در رحم او کاشته می شود
[ترجمه ترگمان]یک تخم مرغ اهدا کننده توسط اسپرم شوهرش در شکمش قرار خواهد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Researchers are looking at how a mother's health can affect the baby in the womb.
[ترجمه گوگل]محققان در حال بررسی چگونگی تاثیر سلامت مادر بر جنین در رحم هستند
[ترجمه ترگمان]محققان در حال بررسی این هستند که چگونه سلامت مادر می تواند بر نوزاد در رحم تاثیر بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکم (اسم)
abdomen, belly, tummy, womb, gut, bowel, gorge, bulge, breadbasket, paunch, maw

بطن (اسم)
abdomen, womb, ventricle, stomach, venter

رحم (اسم)
womb, mercy, compassion, lenity, ruth, matrix, clemency, uterus, pity, compunction

زهدان (اسم)
womb, matrix, uterus

بچه دان (اسم)
womb, matrix, uterus

انگلیسی به انگلیسی

• uterus; female cavity; place where something is generated; interior of anything; place of security, place which provids protection and shelter; belly (archaic)
a woman's womb is the part inside her body where a baby grows before it is born.

پیشنهاد کاربران

- رحم
- زهدان
از معانی فرعی : تو رفتگی ، تقعر و متضاد Bump یا بر آمدگی در زبان عامیانه
womb chair : صندلی تو رفته ( صندلی ای که شکل یک پارچه و مقعری داشته باشد )
womb
تو رفتگی
قرار مکین . [ ق َ رِ م َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رحم مادر. ( ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : فی قرار مکین . ( قرآن 13/23 و 21/77 ) .
Uterus
معنای اصلی آن رحم است ولی مجازا معنی زادگاه هم میدهد
رحم

بپرس