womanish

/ˈwʊmənɪʃ//ˈwʊmənɪʃ/

معنی: زن صفت، زنانه، مربوط به زن یا زنان
معانی دیگر: زن وار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: womanishly (adv.), womanishness (n.)
• : تعریف: characteristic of or suitable for a woman; feminine or effeminate.
متضاد: manly
مشابه: effeminate, feminine

جمله های نمونه

1. He has a rather womanish manner.
[ترجمه گوگل]او رفتار نسبتاً زنانه ای دارد
[ترجمه ترگمان]رفتار نسبتا زنانه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Have you seen that womanish man? He's a queen.
[ترجمه گوگل]اون مرد زن رو دیدی؟ او یک ملکه است
[ترجمه ترگمان]این مرد دهاتی را دیدی؟ او یک ملکه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He has a womanish manner.
[ترجمه گوگل]او رفتاری زنانه دارد
[ترجمه ترگمان]رفتار زنانه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Posi has the most womanish ability to choose the worst moments to disrupt a man's thoughts - usually with something trivial.
[ترجمه گوگل]پوزی زنانه ترین توانایی را در انتخاب بدترین لحظات برای برهم زدن افکار یک مرد دارد - معمولاً با چیزهای بی اهمیت
[ترجمه ترگمان]posi توانایی زنان برای انتخاب بدترین لحظات برای مختل کردن افکار یک مرد را دارد - معمولا با یک چیز بی اهمیت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Burden thought him a weak womanish fool, despising his red eyes and the muscle that twitched in his cheek.
[ترجمه گوگل]باردن او را یک احمق زنانه ضعیف می‌دانست که چشم‌های قرمز و ماهیچه‌ای که در گونه‌اش تکان می‌خورد را تحقیر می‌کرد
[ترجمه ترگمان]محموله او را یک احمق دهاتی ضعیف می پنداشت و چشمان سرخش را تحقیر می کرد و عضله گونه او را تحقیر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But the profane and old - womanish myths refuse, and exercise yourself unto godliness.
[ترجمه گوگل]اما افسانه های رکیک و قدیمی زنانه امتناع می کنند و خود را به خداپرستی می پردازند
[ترجمه ترگمان]اما افسانه های کفرآمیز و old از این کار سر باز می زنند و خود را به سوی godliness هدایت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He told me that I was a womanish sentimentalist, and would never do for business life.
[ترجمه گوگل]او به من گفت که من یک احساساتی زنانه هستم و هرگز برای زندگی تجاری این کار را انجام نمی دهم
[ترجمه ترگمان]به من گفت که من آدم حساسی هستم و هرگز برای زندگی کاری نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But the profane and old - womanish myths refuse, and exercise yourself godliness.
[ترجمه گوگل]اما افسانه های رکیک و قدیمی زنانه امتناع می ورزند و از خود خداپرستی می کنند
[ترجمه ترگمان]اما افسانه های کفرآمیز و old از این کار سر باز می زنند و خود را در معرض خطر قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He considered it womanish and impractical.
[ترجمه گوگل]او آن را زنانه و غیرعملی می دانست
[ترجمه ترگمان]او آن را زنانه و غیرعملی می دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Your tears are womanish.
[ترجمه گوگل]اشک های تو زنانه است
[ترجمه ترگمان]اشک های تو زنانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His face was girlishly pretty, with a sort of womanish frivolity in his look.
[ترجمه گوگل]صورتش به طرز دخترانه ای زیبا بود و نوعی سبکسری زنانه در قیافه اش دیده می شد
[ترجمه ترگمان]صورت او چون دختران جوان و زیبا بود و یک نوع سبک سری زنانه در چهره اش دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Niobe sneers at Leto, the mother of Apollo and Artemis, for having a mannish daughter and a womanish son.
[ترجمه گوگل]نیوبه به لتو، مادر آپولو و آرتمیس، به خاطر داشتن یک دختر مردانه و یک پسر زنانه، تمسخر می کند
[ترجمه ترگمان]Niobe Niobe و Leto، مادر آپولو و آرتمس برای داشتن یک دختر mannish و یک پسر دهاتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زن صفت (صفت)
effeminate, ladylike, woman, womanish, womanlike

زنانه (صفت)
female, womanish, womanlike, womanly, wifely

مربوط به زن یا زنان (صفت)
womanish

انگلیسی به انگلیسی

• feminine, having female qualities
if someone describes a man as womanish, they mean he behaves in a weak or emotional manner, or looks rather like a woman; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

بانوانه. [ ن ُ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) زنانه. همچون زنان. به رسم زنان. به آیین بانوان :
خواست تا بانوی فسانه سرای
آرد آیین بانوانه بجای.
نظامی.

بپرس