اسم ( noun )
• (1) تعریف: great suffering or sorrow.
• مترادف: anguish, dolor, misery, sorrow
• متضاد: joy
• مشابه: affliction, agony, desolation, despair, distress, gloom, grief, melancholy, sadness, suffering, tribulation
• مترادف: anguish, dolor, misery, sorrow
• متضاد: joy
• مشابه: affliction, agony, desolation, despair, distress, gloom, grief, melancholy, sadness, suffering, tribulation
- Made to live with a cruel aunt, her childhood was filled with woe.
[ترجمه گوگل] کودکی او که برای زندگی با یک خاله بی رحم ساخته شده بود، پر از بدبختی بود
[ترجمه ترگمان] می خواست با یک عمه ظالم زندگی کند، دوران کودکی او سرشار از غم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] می خواست با یک عمه ظالم زندگی کند، دوران کودکی او سرشار از غم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His death caused much woe to his family.
[ترجمه گوگل] مرگ او باعث ناراحتی زیادی برای خانواده اش شد
[ترجمه ترگمان] مرگ او اندوه بزرگی برای خانواده اش ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مرگ او اندوه بزرگی برای خانواده اش ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: trouble or misfortune.
• مترادف: misfortune, trial, trouble
• متضاد: comfort
• مشابه: adversity, affliction, burden, calamity, difficulty, distress, grief, ill, misery, problem, sorrow, tribulation
• مترادف: misfortune, trial, trouble
• متضاد: comfort
• مشابه: adversity, affliction, burden, calamity, difficulty, distress, grief, ill, misery, problem, sorrow, tribulation
- His money woes kept him awake at night.
[ترجمه سارا محرابی] بحران مالی اش اورا شب بیدار نگه داشت|
[ترجمه گوگل] مشکلات مالی او را شب ها بیدار نگه می داشت[ترجمه ترگمان] money او را شب ها بیدار نگه می داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید