معنی: خشکیده، چروکیده، پلاسیدهمعانی دیگر: (به ویژه پوست انسان) چروکیده، پرچین و چروک، ورچلسکیده، خشک و پلاسیده، خشک و پلاسیده his grandfather's wizened hands دستهای خشک و چروکیدهی پدربزرگش wizened apples سیبهای پلاسیده
- There was nothing in the refrigerator but a wizened apple that had probably been in there for weeks.
[ترجمه گوگل] چیزی در یخچال نبود جز یک سیب پف کرده که احتمالاً هفته ها در آنجا بوده است [ترجمه ترگمان] در یخچال چیزی نبود جز یک سیب خشکیده که چند هفته مانده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. wizened apples
سیب های پلاسیده
2. his grandfather's wizened hands
دست های خشک و چروکیده ی پدربزرگش
3. He was a wizened old man with yellow skin and deep wrinkles.
[ترجمه گوگل]او پیرمردی ژولیده با پوست زرد و چین و چروک های عمیق بود [ترجمه ترگمان]مردی خشکیده و خشکیده بود با پوستی زرد و چین های درشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The voice that came out of the wizened little mouth was loud and quite threatening.
[ترجمه Bahaar] صدایی که از دهان کوچک و چروکیده اش بیرون می آمد، بلند و کاملاً تهدید آمیز بود.
|
[ترجمه گوگل]صدایی که از دهان کوچولوی مات شده بیرون می آمد بلند و کاملاً تهدیدآمیز بود [ترجمه ترگمان]صدایی که از دهانش بیرون آمد، بلند و بسیار تهدیدآمیز بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. His wizened face sprouted the long straggly wisps of a white mandarin mustache and beard.
[ترجمه گوگل]صورت ژولیده اش سبیل و ریش سفید ماندارینی را جوانه زد [ترجمه ترگمان]صورت خشکیده و خشکیده او آخرین ذرات نامشخص سبیل و ریش قهوه ای رنگی را در بر گرفته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The door was opened by a wizened old man clutching a walking stick.
[ترجمه گوگل]در را پیرمردی حیرت زده که عصایی را در دست گرفته بود باز کرد [ترجمه ترگمان]در باز شد، مردی خشکیده و خشکیده در حالی که عصایش را در دست گرفته بود، باز شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The old man's wizened face lost its folds and wrinkles, the eyes firmed, clear blue in their trance-like stare.
[ترجمه گوگل]صورت گیجشده پیرمرد چینها و چینهایش را از دست داد، چشمها محکم و آبی شفاف در نگاه خلسهمانندشان [ترجمه ترگمان]چهره خشکیده و خشکیده پیرمرد چین و چروک های صورتش را از دست داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. These were not the wizened and eviscerated pharaohs wrapped in yards of dusty gauze that one normally pictures when mummies are mentioned.
[ترجمه گوگل]اینها فرعونهای ژولیده و رهاشدهای نبودند که در متریهایی از گازهای غبارآلود پیچیده شده بودند که معمولاً وقتی به مومیاییها اشاره میشود، تصویر میشود [ترجمه ترگمان]این the خشکیده و دریده بودند که در محوطه های پوشیده از گرد و خاک پوشیده شده بودند که معمولا هنگام ذکر نام مومیایی ها را بر روی آن نقاشی می کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The wizened doctor slowly pressed three fingers against the artery in my wrist.
[ترجمه گوگل]دکتر حیرت زده به آرامی سه انگشتش را روی شریان مچ دستم فشار داد [ترجمه ترگمان]دکتر wizened به آرامی سه انگشتش را روی رگ مچ دستم فشار داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. You know the ingredients: rustic setting, wizened Lothario, coltish Romany beauty, rampaging passion, frightened sheep etc.
[ترجمه گوگل]شما مواد تشکیل دهنده را می شناسید: محیط روستایی، لوتاریوی شیک، زیبایی رومی لم یزرع، اشتیاق شدید، گوسفندان ترسیده و غیره [ترجمه ترگمان]این مواد اولیه را که می شناسی: لوتر Lothario روستایی که مثل رومانی افتاده بود و مانند رومانی زیبا و سرکش و وحشی بود و غیره و غیره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He had a bony wizened face and an unhealthy pallor.
[ترجمه گوگل]او چهره ای استخوانی چروکیده و رنگ پریدگی ناسالمی داشت [ترجمه ترگمان]صورت استخوانی استخوانی داشت و رنگ پریدگی بیمارگونه داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. In the centre was a small wizened bulb like a tiny onion.
[ترجمه گوگل]در وسط یک لامپ کوچک پف شده مانند یک پیاز کوچک قرار داشت [ترجمه ترگمان]در وسط این مرکز یک حباب ریز و بزرگ مثل یک پیاز کوچک دیده می شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. His face was remarkable: gaunt, wizened and pale, the skin pulled taut across the prominent bones.
[ترجمه گوگل]چهره او قابل توجه بود: لاغر، مات و رنگ پریده، پوست کشیده شده روی استخوان های برجسته [ترجمه ترگمان]چهره اش قابل توجه بود: لاغر، خشک و رنگ پریده، پوستش محکم روی استخوان های برجسته کشیده می شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The fellow's yellow, wizened face broke into a sharp-toothed smile.
[ترجمه گوگل]چهره زرد و مات شده هموطن به لبخندی تیز دندان تبدیل شد [ترجمه ترگمان]صورت خشکیده و خشکیده این مرد به لبخند تیز و تیز بدل شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• withered; shriveled; shrunken a wizened person is old and has wrinkled skin; a literary word.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: Shriveled or wrinkled, typically due to age 👵 🔍 مترادف: Shriveled ✅ مثال: The old woman's wizened face showed the years of hardship she had endured.