witting

/ˈwɪtɪŋ//ˈwɪtɪŋ/

معنی: ذکاوت، قضاوت، هوش، اطلاعات، معلومات، دانش، تعمد، قصدی
معانی دیگر: عمدی، خودخواسته، از روی قصد، تعمدی، آگاهانه، بیشتر در جمع معلومات

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: wittingly (adv.)
(1) تعریف: knowing or aware.
متضاد: unwitting
مشابه: knowing

- a witting participant in the crime
[ترجمه گوگل] یک شرکت کننده عمدی در جنایت
[ترجمه ترگمان] یکی از شرکت کنندگان در جنایت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: done knowingly or willfully; deliberate; intended.
متضاد: unwitting
مشابه: knowing, willful

- a witting omission
[ترجمه گوگل] یک حذف آگاهانه
[ترجمه ترگمان] حذف یک قلم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. All the wit in the world is not in one head.
[ترجمه گوگل]تمام هوش و ذکاوت دنیا در یک سر نیست
[ترجمه ترگمان]تمام هوش و ذکاوت در دنیا در یک سر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I am not only witty in myself, but the cause that wit is in other men.
[ترجمه گوگل]من نه تنها در خودم شوخ هستم، بلکه دلیل این شوخ طبعی در مردان دیگر است
[ترجمه ترگمان]من تنها شوخی نمی کنم، بلکه علتش این است که عقل در مردان دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He is wise that hath wit enough for his own affairs.
[ترجمه گوگل]عاقل است که برای امور خود عقل کافی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]او عاقل است که عقل خود را به اندازه کافی برای کاره ای خود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As empty vessels make the loudest sound, so they that have least wit are the greatest babblers.
[ترجمه گوگل]همانطور که ظروف خالی بلندترین صدا را تولید می کنند، آنها که کمترین هوش را دارند، بزرگترین غرغر هستند
[ترجمه ترگمان]همانطور که رگ های خالی بلندترین صدا را می سازند، بنابراین آن ها حداقل wit هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Brevity is the soul of wit.
[ترجمه گوگل]اختصار روح شوخ طبعی است
[ترجمه ترگمان]brevity روح بذله گویی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Sloth turneth the edge of wit.
[ترجمه گوگل]تنبلی لبه هوش را می چرخاند
[ترجمه ترگمان]غذا تنبل، لبه تیز هوش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Love makes a wit of the fool.
[ترجمه گوگل]عشق احمق را به هوش می آورد
[ترجمه ترگمان]عشق با عقل جور در می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Idleness turns the edge of wit.
[ترجمه گوگل]بطالت لبه هوش را می چرخاند
[ترجمه ترگمان]Idleness لبه تیز هوش را بر می گرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When ale (or drink or wine) is in wit is out.
[ترجمه گوگل]هنگامی که آل (یا نوشیدنی یا شراب) در شوخ طبعی است
[ترجمه ترگمان]وقتی آبجو (یا نوشیدنی یا شراب)در هوش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wit bought is better than wit taught.
[ترجمه گوگل]خرد خرید بهتر از شوخ طبعی است آموزش داده شود
[ترجمه ترگمان]هوشمندی، بهتر از زیرکی است که آموزش داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wit once bought is worth twice taught.
[ترجمه گوگل]شوخ طبعی یک بار خریداری شده ارزش دو برابر آموزش دارد
[ترجمه ترگمان]Wit که یک بار خریداری می شود به دو برابر ارزش دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Pen and ink is wit’s plough.
[ترجمه گوگل]قلم و مرکب گاوآهن عقل است
[ترجمه ترگمان]قلم و جوهر plough است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. So many men (or heads) so many minds (or wits).
[ترجمه گوگل]این همه مرد (یا سر) این همه ذهن (یا عقل)
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردان (یا سر)بسیاری از ذهن ها (یا هوش)را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A fall into the pit, a gain in your wit.
[ترجمه گوگل]سقوط در گودال، افزایش در شوخ طبعی شما
[ترجمه ترگمان]سقوط در گودال، سودی در wit
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ذکاوت (اسم)
intelligence, sagacity, acuteness, brain, esprit, witting

قضاوت (اسم)
witting, sentence, adjudication, verdict, judgeship, view

هوش (اسم)
sense, understanding, intelligence, sagacity, brain, esprit, witting, ingenuity, headpiece, intellect, wit, mother wit

اطلاعات (اسم)
information, witting, data

معلومات (اسم)
information, witting

دانش (اسم)
knowledge, learning, witting, letter, scholarship, wisdom, science, kenning, lore

تعمد (اسم)
witting

قصدی (صفت)
witting, prepense, intentional

انگلیسی به انگلیسی

• knowledge; news (british)
knowing, aware; deliberate

پیشنهاد کاربران

بپرس