اسم ( noun )
• : تعریف: a witty remark, joke, insult, or saying.
• مترادف: one-liner, quip, sally
• مشابه: aphorism, bon mot, comeback, epigram, gibe, jest, joke, repartee, retort, sarcasm, wisecrack, zinger
• مترادف: one-liner, quip, sally
• مشابه: aphorism, bon mot, comeback, epigram, gibe, jest, joke, repartee, retort, sarcasm, wisecrack, zinger
- The play is full of brilliant witticisms that delight and amuse the audience at every performance.
[ترجمه گوگل] نمایش مملو از شوخ طبعی های درخشان است که در هر اجرا تماشاگر را به وجد می آورد و سرگرم می کند
[ترجمه ترگمان] نمایش پر از witticisms درخشان است که باعث شادی و سرگرمی تماشاگران می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نمایش پر از witticisms درخشان است که باعث شادی و سرگرمی تماشاگران می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید