wits


معنی: عقل

جمله های نمونه

1. her quick wits saved akhtar's life
سرعت انتقال او اختر را نجات داد.

2. battle of wits
جنگ لفظی و زیرکانه

3. live by one's wits
با کلک و بامبول امرار معاش کردن

4. you scared me out of my wits
مرا جوری ترساندی که عقل از سرم پرید.

5. Good wits jump (together).
[ترجمه علیرضا طهرانی] کبوتر با کبوتر باز با باز کند هم جنس با هم جنس پرواز - یا به بیان دیگر: بگو رفیقت کیه تا بگم تو چجور انسانی هستی
|
[ترجمه گوگل]عقل خوب پرش (با هم)
[ترجمه ترگمان]هوش خوب از جا می پرند (به هم)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You should limber up your wits before the test.
[ترجمه علیرضا طهرانی] بهتر است قبل از آزمون ذهن خود را آماده کنی
|
[ترجمه گوگل]شما باید قبل از آزمایش عقل خود را تقویت کنید
[ترجمه ترگمان]تو باید قبل از امتحان limber رو کم کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Wits are wealth.
[ترجمه علیرضا طهرانی] دانش ( عقل ) ، ثروت است.
|
[ترجمه گوگل]عقل ثروت است
[ترجمه ترگمان]Wits ثروت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He hadn't the wits/wit enough to realize the danger.
[ترجمه گوگل]او هوش و ذکاوت کافی برای درک خطر را نداشت
[ترجمه ترگمان]او هوش و هوش کافی برای درک خطر نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Living alone in the country had dulled his wits.
[ترجمه گوگل]تنها زندگی کردن در کشور عقل او را کسل کرده بود
[ترجمه ترگمان]تنها زندگی در این کشور عقلش را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We'll need to sharpen our wits if we're going to defeat Jack's team.
[ترجمه گوگل]اگر می‌خواهیم تیم جک را شکست دهیم، باید عقل خود را تیز کنیم
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهیم تیم جک را شکست بدهیم باید wits را تیز کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He needed all his wits to find his way out.
[ترجمه گوگل]او برای یافتن راه خروج به تمام عقل خود نیاز داشت
[ترجمه ترگمان]به همه wits احتیاج داشت تا راه خروج خود را پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The game was a long battle of wits.
[ترجمه گوگل]بازی یک نبرد طولانی عقل بود
[ترجمه ترگمان]این بازی، یک نبرد طولانی از عقل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She learned to survive on her wits.
[ترجمه گوگل]او یاد گرفت که با عقل خود زنده بماند
[ترجمه ترگمان]اون یاد گرفت که با هوش خودش زنده بمونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I felt helpless, but tried to gather my wits.
[ترجمه گوگل]احساس درماندگی می کردم، اما سعی کردم عقلم را جمع کنم
[ترجمه ترگمان]احساس درماندگی می کردم، اما سعی کردم حواسم را جمع کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عقل (اسم)
reason, mind, wisdom, intellect, nous, wits, sapience

انگلیسی به انگلیسی

• soundness of mind; sane mental faculties; sanity; cleverness and ability to think quickly

پیشنهاد کاربران

I'm at my Wits end
عقلم به جایی قد نمیده و یا مخم نمیکشه. . .
I'm at my Wits end
حوصله ام سر رفته است
to be at wits' end: کاملا گیج شدن/ سردرگم بودن
عقل، درایت، زیرکی

بپرس