withhold

/wɪðˈhoʊld//wɪðˈhəʊld/

معنی: منع کردن، نگاه داشتن، خود داری کردن، دریغ داشتن، مضایقه داشتن
معانی دیگر: امتناع کردن، سرباز زدن، ندادن، ادا نکردن، نگهداشتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: withholds, withholding, withheld
(1) تعریف: to deliberately hold back; restrain.
مترادف: control, hold, restrain, stay
مشابه: arrest, bottle up, bridle, check, contain, curb, prevent, repress, smother, suppress, swallow

- Although she was furious at work, she withheld her anger until she got home.
[ترجمه گوگل] اگرچه او در محل کار عصبانی بود، اما تا زمانی که به خانه رسید خشم خود را حفظ کرد
[ترجمه ترگمان] با آن که از کار خشمگین بود، خشمش را تا رسیدن به خانه نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Please withhold judgement on the matter until you've considered all the facts.
[ترجمه گوگل] لطفاً تا زمانی که همه حقایق را در نظر نگیرید از قضاوت در مورد این موضوع خودداری کنید
[ترجمه ترگمان] لطفا داوری را روی موضوع متمرکز کنید تا زمانی که تمام حقایق را در نظر بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Knowing how sensitive he was about his appearance, she withheld comment on his strange new haircut.
[ترجمه پگاه] میدانست چقدر او ( پسر ) در مورد ظاهرش حساس است، او ( دختر ) از اظهار نظرش را در مورد مدل موهای عجیب او ( پسر ) خودداری کرد.
|
[ترجمه گوگل] او که می دانست چقدر در مورد ظاهرش حساس است، از اظهار نظر در مورد مدل موی جدید عجیب او خودداری کرد
[ترجمه ترگمان] با این که می دانست در مورد ظاهرش چقدر حساس است، اظهار نظر کرد که موهای عجیب و غریبی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to refrain from giving.
مترادف: deny, retain
متضاد: accord, give, provide, surrender, yield
مشابه: block, conceal, deprive, dock, hush up, keep, refuse, repress, reserve, suppress

- They withheld food and water from the prisoner until he told them what they wanted to know.
[ترجمه گوگل] آنها غذا و آب را از زندانی دریغ کردند تا اینکه او آنچه را که می خواستند بدانند به آنها گفت
[ترجمه ترگمان] آن ها غذا و آب را از متهم نگه داشتند تا اینکه به آن ها گفت چه می خواهند بدانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The company withheld his pay while he was in the hospital.
[ترجمه گوگل] شرکت در زمانی که او در بیمارستان بود حقوق او را متوقف کرد
[ترجمه ترگمان] شرکت در حالی که او در بیمارستان بود، پولش را از او دریغ داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her mother had been a cold and stern woman who had withheld affection from all of her children.
[ترجمه گوگل] مادرش زنی سرد و خشن بود که محبت را از همه فرزندانش دریغ کرده بود
[ترجمه ترگمان] مادرش زنی سرد و عبوس بود که از همه فرزندانش محبت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: withholder (n.)
• : تعریف: to refrain.
مترادف: refrain
مشابه: abstain, cease, desist, forbear

جمله های نمونه

1. to withhold information
اطلاعات ندادن

2. The board has decided to withhold part of their grant money from certain students.
[ترجمه گوگل]هیئت مدیره تصمیم گرفته است که بخشی از پول کمک هزینه خود را از دانش آموزان خاص خودداری کند
[ترجمه ترگمان]هیات مدیره تصمیم گرفته است که بخشی از کمک هزینه اعطایی از سوی دانش آموزان را نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It was improper of the broker to withhold the information from the stock exchange.
[ترجمه افشین] خطای کارگزار ( ی ) امتناع از اطلاعات از بورس بود.
|
[ترجمه افشین] امتناع از اطلاعات بورس خطای کارگزار ( ی ) بود
|
[ترجمه گوگل]مخفی نگه داشتن اطلاعات از بورس اوراق بهادار از سوی کارگزار نادرست بود
[ترجمه ترگمان]نادرست از کارگزار برای نگه داشتن اطلاعات از بورس اوراق بهادار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The dam can withhold the pressure of the water.
[ترجمه افشین] سد میتواند ازپس فشار آب بر بیاد ( تحمل فشار آب را دارد )
|
[ترجمه گوگل]سد می تواند فشار آب را در خود نگه دارد
[ترجمه ترگمان]این سد می تواند فشار آب را نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was unscrupulous of their lawyer to withhold evidence.
[ترجمه گوگل]وکیل آنها بی وجدان بود که از مدارک خودداری کند
[ترجمه ترگمان]این بی unscrupulous بود که مدرک را نگه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The government is planning to withhold benefit payments from single mothers who refuse to name the father of their child.
[ترجمه گوگل]دولت قصد دارد از پرداخت مزایای مادران مجردی که از نام بردن نام پدر فرزند خود خودداری می کنند، خودداری کند
[ترجمه ترگمان]دولت در حال برنامه ریزی برای خودداری از پرداخت سود از سوی مادرانی است که از نام پدر فرزندشان خودداری می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I may withhold the truth at times, but I stop short of actually telling lies.
[ترجمه گوگل]ممکن است گاهی حقیقت را پنهان کنم، اما از دروغ گفتن خودداری می کنم
[ترجمه ترگمان]ممکن است بعضی وقت ها حقیقت را بگویم، اما در واقع چیزی نمانده که دروغ بگویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The new law allows you to withhold payment if you think a bill is incorrect.
[ترجمه گوگل]قانون جدید به شما این امکان را می دهد که اگر فکر می کنید صورتحساب نادرست است، از پرداخت خودداری کنید
[ترجمه ترگمان]قانون جدید به شما این امکان را می دهد که اگر فکر می کنید یک لایحه نادرست است، از پرداخت خودداری کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His officials threatened to withhold future financial aid, or even to freeze existing programmes.
[ترجمه گوگل]مقامات او تهدید کردند که کمک های مالی آینده را متوقف خواهند کرد یا حتی برنامه های موجود را متوقف خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]مقامات او تهدید کردند که از کمک های مالی آینده یا حتی متوقف کردن برنامه های موجود خودداری خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. One should attempt to withhold all conventional hypotensive agents for as long as possible as they will tend to exacerbate the postural hypotension.
[ترجمه گوگل]فرد باید سعی کند تا زمانی که ممکن است از تمام داروهای کاهش دهنده فشار خون معمولی خودداری کند، زیرا آنها تمایل به تشدید افت فشار خون وضعیتی دارند
[ترجمه ترگمان]یکی باید تلاش کند که تمام عوامل hypotensive را تا حد ممکن نگه دارد چون آن ها تمایل دارند the postural را تشدید کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To withhold religious liberty was out of the question.
[ترجمه گوگل]ممانعت از آزادی مذهبی دور از ذهن بود
[ترجمه ترگمان]خودداری از آزادی مذهبی از این سوال نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They can not withhold treatment as punishment for any reason.
[ترجمه گوگل]آنها نمی توانند به هر دلیلی از درمان به عنوان مجازات خودداری کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها نمی توانند به هر دلیلی از رفتار خود به عنوان مجازات خودداری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If a witness is allowed to withhold evidence, it impairs the legal process.
[ترجمه گوگل]اگر به شاهد اجازه داده شود از مدرک خودداری کند، روند قانونی را مختل می کند
[ترجمه ترگمان]اگر یک شاهد مجاز به خودداری از شهادت باشد، این امر به فرآیند قانونی آسیب وارد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In all, Mr. Dear threatened to withhold the certificate of efficiency if matters did not improve.
[ترجمه گوگل]در مجموع آقای عزیز تهدید کردند که در صورت عدم بهبود وضعیت، گواهی کارآیی را رد می کند
[ترجمه ترگمان]در مجموع، آقای عزیز تهدید کرد که اگر اوضاع بهبود نیابد، از صدور گواهی نامه خودداری خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Farmers might withhold some of their current corn harvest from the market, anticipating a higher corn price in the future.
[ترجمه گوگل]کشاورزان ممکن است مقداری از برداشت فعلی ذرت خود را از بازار دریغ کنند و پیش‌بینی می‌کنند که قیمت ذرت در آینده بالاتر باشد
[ترجمه ترگمان]کشاورزان ممکن است برخی از برداشت گندم فعلی خود را از بازار نگه دارند و پیش بینی کنند که قیمت گندم بیشتری در آینده داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منع کردن (فعل)
ban, forbid, prevent, check, hinder, prohibit, withhold, inhibit, forfend

نگاه داشتن (فعل)
stop, stay, tackle, hold, keep, guard, withhold, commemorate, refrain, retain, save, preserve

خودداری کردن (فعل)
eschew, forbear, withhold, desist, refrain

دریغ داشتن (فعل)
spare, withhold

مضایقه داشتن (فعل)
withhold

تخصصی

[حقوق] خودداری کردن (از تحویل)، مضایقه کردن، کسر کردن

انگلیسی به انگلیسی

• hold back; restrain, keep in check; retain, deduct; refrain from giving
if you withhold something that someone wants, you do not let them have it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

withhold = to refuse to give something or to keep back something
خودداری کردن از دادنه ( چیزی به کسی که بهش نیاز داره )
we withheld the payment until the work was done
کتمان کردن؛ از قلم انداختن
ندادن
⁦✔️⁩اجتناب کردن،
خودداری کردن
Restaurants set to be banned from 💥withholding💥 staff tips
BBC. com@
اجتناب کردن
مخفی نگاه داشتند. پنهان نگاه داشتن
جلوگیری
مخالفت کردن
دامپزشکی و علوم دامی
دوره منع مصرف ( مثلا شیر یا گوشت )
امتناع کردن، خودداری کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس