فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: withholds, withholding, withheld
حالات: withholds, withholding, withheld
• (1) تعریف: to deliberately hold back; restrain.
• مترادف: control, hold, restrain, stay
• مشابه: arrest, bottle up, bridle, check, contain, curb, prevent, repress, smother, suppress, swallow
• مترادف: control, hold, restrain, stay
• مشابه: arrest, bottle up, bridle, check, contain, curb, prevent, repress, smother, suppress, swallow
- Although she was furious at work, she withheld her anger until she got home.
[ترجمه گوگل] اگرچه او در محل کار عصبانی بود، اما تا زمانی که به خانه رسید خشم خود را حفظ کرد
[ترجمه ترگمان] با آن که از کار خشمگین بود، خشمش را تا رسیدن به خانه نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با آن که از کار خشمگین بود، خشمش را تا رسیدن به خانه نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Please withhold judgement on the matter until you've considered all the facts.
[ترجمه گوگل] لطفاً تا زمانی که همه حقایق را در نظر نگیرید از قضاوت در مورد این موضوع خودداری کنید
[ترجمه ترگمان] لطفا داوری را روی موضوع متمرکز کنید تا زمانی که تمام حقایق را در نظر بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لطفا داوری را روی موضوع متمرکز کنید تا زمانی که تمام حقایق را در نظر بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Knowing how sensitive he was about his appearance, she withheld comment on his strange new haircut.
[ترجمه پگاه] میدانست چقدر او ( پسر ) در مورد ظاهرش حساس است، او ( دختر ) از اظهار نظرش را در مورد مدل موهای عجیب او ( پسر ) خودداری کرد.|
[ترجمه گوگل] او که می دانست چقدر در مورد ظاهرش حساس است، از اظهار نظر در مورد مدل موی جدید عجیب او خودداری کرد[ترجمه ترگمان] با این که می دانست در مورد ظاهرش چقدر حساس است، اظهار نظر کرد که موهای عجیب و غریبی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to refrain from giving.
• مترادف: deny, retain
• متضاد: accord, give, provide, surrender, yield
• مشابه: block, conceal, deprive, dock, hush up, keep, refuse, repress, reserve, suppress
• مترادف: deny, retain
• متضاد: accord, give, provide, surrender, yield
• مشابه: block, conceal, deprive, dock, hush up, keep, refuse, repress, reserve, suppress
- They withheld food and water from the prisoner until he told them what they wanted to know.
[ترجمه گوگل] آنها غذا و آب را از زندانی دریغ کردند تا اینکه او آنچه را که می خواستند بدانند به آنها گفت
[ترجمه ترگمان] آن ها غذا و آب را از متهم نگه داشتند تا اینکه به آن ها گفت چه می خواهند بدانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها غذا و آب را از متهم نگه داشتند تا اینکه به آن ها گفت چه می خواهند بدانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The company withheld his pay while he was in the hospital.
[ترجمه گوگل] شرکت در زمانی که او در بیمارستان بود حقوق او را متوقف کرد
[ترجمه ترگمان] شرکت در حالی که او در بیمارستان بود، پولش را از او دریغ داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شرکت در حالی که او در بیمارستان بود، پولش را از او دریغ داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her mother had been a cold and stern woman who had withheld affection from all of her children.
[ترجمه گوگل] مادرش زنی سرد و خشن بود که محبت را از همه فرزندانش دریغ کرده بود
[ترجمه ترگمان] مادرش زنی سرد و عبوس بود که از همه فرزندانش محبت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مادرش زنی سرد و عبوس بود که از همه فرزندانش محبت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: withholder (n.)
مشتقات: withholder (n.)
• : تعریف: to refrain.
• مترادف: refrain
• مشابه: abstain, cease, desist, forbear
• مترادف: refrain
• مشابه: abstain, cease, desist, forbear