withered

/ˈwɪðərd//ˈwɪðəd/

معنی: خشک، خشکیده، پلاسیده، پژمرده، چروک خورده، پژولیده
معانی دیگر: چروک خورده ازخشکی

جمله های نمونه

1. the angry teacher withered me with a look
معلم خشمگین با یک نگاه مرا شرمنده کرد.

2. the flowers of the withered plant were hanging to the ground
گل های گیاه پژمرده تا زمین خم شده بود.

3. the love that soon withered
عشقی که زود از بین رفت.

4. their hope for survival gradually withered away
امید آنها به زنده ماندن کم کم تبدیل به یاس شد.

5. the hot, rainless summer browned the grass and withered the flowers
تابستان گرم و بی باران،چمن ها را قهوه ای و گل ها را پژمرده کرد.

6. The grass withered because there was no water.
[ترجمه لیلا حاجیان] چمن از بی آبی خشک شده بود.
|
[ترجمه گوگل]علف ها خشک شد چون آب نبود
[ترجمه ترگمان]علف ها withered چون آبی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The flowers withered in the cold.
[ترجمه دنیا] گل ها درسرما پژمرده ( خشک ) شدند
|
[ترجمه گوگل]گلها در سرما پژمرده شدند
[ترجمه ترگمان]گل ها در سرما پژمرده می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Grass had withered in the fields.
[ترجمه گوگل]علف در مزارع پژمرده شده بود
[ترجمه ترگمان]علف در مزارع پژمرده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Their support had simply withered away.
[ترجمه گوگل]حمایت آنها به سادگی از بین رفته بود
[ترجمه ترگمان]حمایت آن ها به سادگی از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She withered him with a look.
[ترجمه گوگل]با یک نگاه او را پژمرده کرد
[ترجمه ترگمان]با نگاهی به او خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The grass withered under a scorching sun.
[ترجمه گوگل]علف ها زیر آفتاب سوزان پژمرده شدند
[ترجمه ترگمان]علف ها زیر آفتاب سوزان پژمرده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The fairest rose is at last withered.
[ترجمه گوگل]زیباترین گل رز بالاخره پژمرده شد
[ترجمه ترگمان]زیباترین گل نیز سرانجام پژمرده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The flowers in Isabel's room had withered.
[ترجمه گوگل]گل های اتاق ایزابل پژمرده شده بودند
[ترجمه ترگمان]گل هایی که در اتاق ایزابل بودند، پژمرده شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She has one slightly withered leg, noticeably thinner than the other.
[ترجمه گوگل]او یک پایش کمی پژمرده است که به طرز محسوسی از پای دیگرش لاغرتر است
[ترجمه ترگمان]او یک پای لاغر و لاغر دارد که به طور قابل توجهی لاغرتر از دیگری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خشک (صفت)
barren, abstract, dry, arid, withered, waterless, hollow, sere, thirsty, droughty, jejune, severe, sec, brut, husky

خشکیده (صفت)
withered, adust, seared, dried up, sere, wizen, hidebound, sear, wizened

پلاسیده (صفت)
withered, dried up, wizened

پژمرده (صفت)
withered, sere, sad, pale, withering, sear, droopy, faded, languorous

چروک خورده (صفت)
withered

پژولیده (صفت)
withered

انگلیسی به انگلیسی

• wilted, drooping; shriveled; wasted, decayed
a withered plant has shrunk, dried up, and died.
if you describe an old person as withered, you mean that their skin has become wrinkled and dry.
see also wither.

پیشنهاد کاربران

پلاسیده ، خشکیده ، پژمرده ، چروک خورده، خشک
Withered away
محو شدن ، به زوال رفتن
چروک، a withered person looks old, thin, and weak, and has a lot of wrinkles on their skin
پژمرده، خشکیده؛ a withered plant has become dry and is dying
a withered arm or leg is thin and weak because of illness or disease

بپرس