wither

/ˈwɪðər//ˈwɪðə/

معنی: سربه سر کردن، خشک شدن، پژمردن، خشک کردن، پژمرده شدن، پژولیدن، پژمردهکردن یا شدن، پلاسیدهشدن
معانی دیگر: (به ویژه گیاه) پژمردن، پلاسیدن (wilt هم می گویند)، پخسیدن، افسردن، به یاس مبدل شدن، از میان رفتن، تباه شدن یا کردن، (با نگاه و غیره) در جای خشکاندن یا میخکوب کردن، سرافکنده کردن، پژمرده کردن، پلاساندن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: withers, withering, withered
(1) تعریف: to dry up, shrivel, or wilt, as from decay or lack of moisture.
مترادف: shrivel, wilt
متضاد: bloom, flourish, thrive
مشابه: dehydrate, desiccate, dry, parch

- The leaves withered in the drought.
[ترجمه گوگل] برگها در خشکسالی پژمرده شدند
[ترجمه ترگمان] برگ ها در خشکسالی خشک شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to lose freshness, suppleness, vitality or the like; droop; fade (often fol. by away).
مترادف: fade, shrivel, wilt
متضاد: endure
مشابه: decay, droop, dwindle, sag, shrink

- His limbs eventually withered from lack of use.
[ترجمه گوگل] اندام او در نهایت از عدم استفاده پژمرده شد
[ترجمه ترگمان] اعضای بدنش در نهایت از عدم استفاده خشک شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When the other team scored again, their hopes of winning the championship withered.
[ترجمه گوگل] وقتی تیم دیگر دوباره به گل رسید، امید آنها برای قهرمانی پژمرده شد
[ترجمه ترگمان] وقتی تیم دیگر دوباره گل زد، امیدهای آن ها برای برنده شدن قهرمانی پژمرده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to dry up, droop, shrivel, fade, or the like.
مترادف: fade, parch, shrivel
مشابه: dehydrate, desiccate, dry, scorch, shrink, wilt

- The hot sun withered the plant sitting in the window.
[ترجمه گوگل] آفتاب داغ گیاه نشسته در پنجره را پژمرده کرد
[ترجمه ترگمان] آفتاب گرم، گیاهی را که روی پنجره نشسته بود، خشک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her look of scorn withered his courage.
[ترجمه گوگل] نگاه تحقیرآمیز او شجاعت او را از بین برد
[ترجمه ترگمان] نگاه تحقیر آمیز او شجاعت او را به هم زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to inflict heavy damage on; blight; decimate.
مترادف: blight, decimate
مشابه: blast, damage, destroy, devastate, ruin, shrivel

- The allied bombing withered the enemy.
[ترجمه گوگل] بمباران متفقین دشمن را پژمرده کرد
[ترجمه ترگمان] بمباران متحد دشمن را شکست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to stun or abash, as by scorn.
مترادف: abash, mortify
مشابه: blast, humiliate, shame, stun

- The bellowing child was withered by the teacher's angry stare.
[ترجمه گوگل] کودک فریاد زده از نگاه خشمگین معلم پژمرده شد
[ترجمه ترگمان] بچه bellowing با نگاه خشمگین استاد، پژمرده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. if you don't put these flowers in water, they will wither
اگر این گل ها را در آب نگذاری پژمرده خواهند شد.

2. The flowers will wither if you don't put them in water.
[ترجمه گوگل]اگر گل ها را در آب نگذارید پژمرده می شوند
[ترجمه ترگمان]اگر آن ها را در آب نگذارید، گل ها پژمرده خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Industries unable to modernise have been left to wither.
[ترجمه گوگل]صنایعی که قادر به مدرنیزه شدن نیستند به حال خود رها شده اند
[ترجمه ترگمان]صنایع که قادر به پیشرفته سازی نیستند پژمرده شده و پژمرده شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Failing some rain soon,the crops will wither.
[ترجمه گوگل]اگر به زودی باران نبارد، محصولات پژمرده خواهند شد
[ترجمه ترگمان]اگر به زودی باران ببارد، محصولات پژمرده خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To see my body literally wither away before my eyes was exasperating.
[ترجمه گوگل]دیدن بدنم که به معنای واقعی کلمه در برابر چشمانم پژمرده می شود، خشمگین بود
[ترجمه ترگمان]تا ببینم بدنم واقعا قبل از اینکه چشمام رو عصبانی کنه پژمرده میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Even Marx intended that the state should wither away.
[ترجمه گوگل]حتی مارکس هم قصد داشت که دولت از بین برود
[ترجمه ترگمان]حتی مارکس قصد داشت که ایالت از بین برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Would the hydra eventually wither away spontaneously?
[ترجمه گوگل]آیا هیدرا در نهایت خود به خود پژمرده می شود؟
[ترجمه ترگمان]آیا the در نهایت به خودی خود از بین می رود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Programmes would wither away if they did not command sufficient local support.
[ترجمه گوگل]اگر برنامه ها از پشتیبانی محلی کافی برخوردار نباشند، از بین می روند
[ترجمه ترگمان]اگر برنامه ها حمایت محلی کافی را نداشتند، برنامه ها از بین خواهند رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Age does not wither us: it accentuates our main characteristics.
[ترجمه گوگل]سن ما را پژمرده نمی کند: ویژگی های اصلی ما را برجسته می کند
[ترجمه ترگمان]سن ما را پژمرده نمی کند: این ویژگی بر ویژگی های اصلی ما تاکید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Words to express her feelings seemed to wither and die inside her.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید کلمات برای بیان احساسات او در درون او پژمرده شده و می میرند
[ترجمه ترگمان]کلمات برای بیان احساساتش به نظر می رسید که در درونش پژمرده و پژمرده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The department itself would wither on the vine.
[ترجمه گوگل]خود بخش روی تاک پژمرده می شد
[ترجمه ترگمان]خود اداره در تاک تاک پژمرده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Constructive conflict energizes relationships; they might wither and die if we were ever able to eliminate conflict.
[ترجمه گوگل]تعارض سازنده به روابط انرژی می بخشد آنها ممکن است پژمرده شوند و بمیرند اگر ما بتوانیم درگیری را از بین ببریم
[ترجمه ترگمان]درگیری سازنده روابط energizes؛ آن ها ممکن است پژمرده شده و بمیرند اگر ما بتوانیم تعارض را حذف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Allowing home and social lives to wither means that there are no other sources of support when work fails.
[ترجمه گوگل]اجازه دادن به پژمردگی خانه و زندگی اجتماعی به این معنی است که در صورت شکست کار، هیچ منبع حمایتی دیگری وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]اجازه دادن به خانه و زندگی اجتماعی به این معنی است که وقتی کار به شکست می خورد، هیچ منبع حمایتی دیگری وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In autumn the leaves wither and fall off the trees.
[ترجمه گوگل]در پاییز برگها پژمرده می شوند و از درختان می ریزند
[ترجمه ترگمان]در پاییز برگ ها پژمرده و پژمرده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سربه سر کردن (فعل)
ruin, assassinate, annihilate, bane, wreck, consume, obliterate, wither

خشک شدن (فعل)
atrophy, become dry, shrivel, fade, wither, parch

پژمردن (فعل)
fade, wither, blight

خشک کردن (فعل)
wipe, dry, wither, calcine, dehumidify, desiccate, drip-dry, exsiccate, evaporate, freeze-dry, make dry

پژمرده شدن (فعل)
fade, wither, droop, quail, languish, miff

پژولیدن (فعل)
wither

پژمرده کردن یا شدن (فعل)
wither

پلاسیده شدن (فعل)
wither

انگلیسی به انگلیسی

• wilt, fade; become shriveled; degenerate; cause to be ashamed (as with a look of scorn); harm; shrivel, dry
when something withers, it becomes weaker, often until it no longer exists.
if a plant withers, it shrinks, dries up, and dies.
see also withered, withering.
when something withers away, it becomes weaker until it no longer exists.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To become dry and shriveled; to lose vitality 🌼
🔍 مترادف: Shrivel
✅ مثال: The flowers began to wither in the heat without enough water.
To become dry and shriveled, often due to lack of water or nutrients. “Wither” can also describe something losing its vitality or strength.
خشک و چروک شدن، اغلب به دلیل کمبود آب یا مواد مغذی.
"Wither" همچنین می تواند چیزی را توصیف کند که حیات یا قدرت خود را از دست می دهد.
...
[مشاهده متن کامل]

پژمرده شدن، تحلیل رفتن
مثال؛
For example, a plant might wither if it’s not watered regularly.
A person’s enthusiasm might wither if they face constant rejection.
In a discussion about an aging athlete, someone might say, “His skills have started to wither with age. ”

۱. پژمرده کردن. خشک کردن ۲. پژمرده شدن. خشک شدن ۳. به یاس مبدل شدن. تباه شدن ۴. بر باد دادن. تباه کردن ۵. سراسیمه کردن. خجل کردن
مثال:
Then it withers and you see it turn yellow.
سپس آن پژمرده شود و تو آن را زرد بینی.
�ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا�
تحقیر کردن
جدوگاه ( نقطه ی انتهایی ستون فقرات دام )
برآمدگی بین تیغه های شانه یک حیوان معمولاً چهار پا
پژمردن.
هواسیدن.
پژمرده شدن ؛ ضعیف شدن , از بین رفتن
– The leaves withered and fell off the trees
– The flowers will wither if you don't put them in water
– The muscles in his leg withered
– All our hopes just withered away
– Their support had simply withered away
1. پژمرده شدن
The spring flowers were already beginning to wither.
2. به تدریج ضعیف تر یا کوچک تر یا . . . شدن و در نهایت از بین رفتن، افول کردن
All our hopes just withered away.
They worry that honoured traditions will wither.
Their love was withering away.
پژمرده شدن

بپرس