wisp

/ˈwɪsp//wɪsp/

معنی: حلقه، دسته، بسته، گردگیر، جاروب کوچک، بقچه کوچک، بقچهبندی، بصورت حلقه در اوردن، جاروب کردن، تمیز کردن
معانی دیگر: مشت، چنگه، (دود یا مه و غیره) لایه ی نازک، باریکه، (آدم) ظریف و کوچک، نشانه ی خفیف، اثرکم، رجوع شود به: will-o'-the wisp، رجوع شود به: will-o-the wisp، بقچه کوچک از کاه و علوفه، کاغذ وغیره را بصورت حلقه در اوردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a thin bundle, bunch, tuft, streak, or the like, as of straw, hair, or smoke.
مشابه: tuft

(2) تعریف: a thin or delicate person.

- a tiny wisp of a child
[ترجمه گوگل] گوشه ای کوچک از یک کودک
[ترجمه ترگمان] یک تکه کوچک از یک بچه،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a faint or fleeting trace or hint.

- a wisp of anxiety
[ترجمه گوگل] یک ذره از اضطراب
[ترجمه ترگمان] یک ذره اضطراب،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: wisps, wisping, wisped
مشتقات: wisplike (adj.)
• : تعریف: to twist (something) into, or form, a wisp or wisps.

جمله های نمونه

1. a wisp of a smile
لبخند خفیف

2. a wisp of an old lady
پیرزنی همچون پر کاه

3. a wisp of smoke
یک باریکه از دود

4. a wisp of straw
یک مشت کاه

5. She smoothed away a wisp of hair from her eyes.
[ترجمه گوگل]یک تکه مو را از چشمانش پاک کرد
[ترجمه ترگمان]یک دسته موی از چشمانش را صاف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A blue wisp of cigarette smoke curled in the air.
[ترجمه گوگل]یک تکه آبی از دود سیگار در هوا پیچید
[ترجمه ترگمان]رشته های آبی رنگ سیگار در هوا پیچیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A wisp of hair had escaped from under her hat.
[ترجمه گوگل]یک تکه مو از زیر کلاهش بیرون زده بود
[ترجمه ترگمان]یک دسته مو از زیر کلاهش بیرون آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She brushed aside a stray wisp of hair.
[ترجمه گوگل]یک تکه موی سرگردان را کنار زد
[ترجمه ترگمان]یک دسته موی ژولیده از موهایش را کنار زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Comparing sensation with a wisp of cotton over homologous areas of the lower extremities is effective in revealing such subtle sensory losses.
[ترجمه گوگل]مقایسه حس با یک تکه پنبه در نواحی همولوگ اندام تحتانی در آشکار کردن چنین تلفات حسی ظریفی موثر است
[ترجمه ترگمان]مقایسه احساس با یک دسته پنبه در مناطق مرطوب انتهای پایینی، در آشکار کردن چنین خسارت های حسی ظریف موثر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If there was any wisp of consciousness remaining, it was beyond the reach of instruments, and of memory.
[ترجمه گوگل]اگر ذره ای از هوشیاری باقی می ماند، از دسترس ابزارها و حافظه خارج بود
[ترجمه ترگمان]اگر ذره ای از آگاهی باقی مانده بود، فراتر از دسترس ابزار و حافظه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Next comes a snap of a wisp of hair.
[ترجمه گوگل]بعد یک تکه مو می آید
[ترجمه ترگمان]لحظه ای بعد توپی از مو به دست می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One wisp of smoke will not yearn for another.
[ترجمه گوگل]یک ذره دود مشتاق دیگری نخواهد بود
[ترجمه ترگمان]یک دسته دود برای دیگری تنگ نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She dealt with a stray wisp of grey hair and pushed her hairpins firmly into place.
[ترجمه گوگل]او با موهای خاکستری سرگردان برخورد کرد و سنجاق سرش را محکم در جای خود فرو کرد
[ترجمه ترگمان]با انبوهی از موهای خاکستری سر و صدا می کرد و سنجاق های سرش را محکم به جای خود می گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Unseen in the wild night, the occasional wisp of smoke drifted among the trunks.
[ترجمه گوگل]که در شب وحشی دیده نمی شد، گهگاهی دود در میان تنه ها پخش می شد
[ترجمه ترگمان]در آن شب وحشی بی آن که دیده شود، رشته های دود از میان تنه درختان می گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حلقه (اسم)
loop, ring, segment, annulus, reel, chain, hoop, vortex, wicket, gird, girdle, hank, volute, wisp, curl, cincture, convolution, earring, gyre, eyelet, facia, fascia, ferrule, grummet, handfast, whorl

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

بسته (اسم)
stack, pack, package, bundle, packet, wisp, parcel, fardel, trusser

گردگیر (اسم)
wisp, whisk, duster

جاروب کوچک (اسم)
whisker, wisp

بقچه کوچک (اسم)
wisp

بقچه بندی (اسم)
wisp

بصورت حلقه در اوردن (فعل)
wisp

جاروب کردن (فعل)
scavenge, sweep, broom, wisp, whisk

تمیز کردن (فعل)
clean, cleanse, absterge, clear, scavenge, scrub, wisp, identify

انگلیسی به انگلیسی

• small bundle; trace, hint; something small and delicate; tuft, small quantity (e.g. of hair)
a wisp of hair is a thin, untidy bunch of it.
a wisp of something, for example smoke or cloud, is a long, thin amount of it.

پیشنهاد کاربران

۱. دسته. مشت. چنگه ۲. باریکه. رشته
مثال:
she brushed a wisp of hair away
او یک باریکه و رشته ای از مو را کنار زد.
لایه ی نازک، باریکه

بپرس