wise to

پیشنهاد کاربران

مثال:
I am wise to this situation.
من به این وضعیت آگاهم.
خبر از نقشه/نیت/برنامه کسی داشتن
متوجه کار ( معمولا بد ) کسی بودن /شدن
She got wise to his schemes and left

بپرس