wipe up

/ˈwaɪpˈəp//waɪpʌp/

معنی: پاک کردن
معانی دیگر: خشکانیدن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to remove by rubbing.

- Wipe up the crumbs from the table.
[ترجمه گوگل] خرده ها را از روی میز پاک کنید
[ترجمه ترگمان] خرده های نان را از روی میز پاک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. You'd better wipe up that coffee you spilled on the carpet before it sinks in.
[ترجمه گوگل]بهتر است قهوه ای را که روی فرش ریخته اید قبل از اینکه در آن فرو برود پاک کنید
[ترجمه ترگمان]بهتر است آن فنجان قهوه را که روی فرش ریخته بود پاک کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Could you wipe up that spill, please?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید آن نشت را پاک کنید، لطفا؟
[ترجمه ترگمان]میشه اون spill رو پاک کنی، لطفا؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Don't bother to wipe up the dishes; just put them on the table.
[ترجمه گوگل]زحمت پاک کردن ظروف را نداشته باشید فقط آنها را روی میز بگذارید
[ترجمه ترگمان]به خودت زحمت نده که ظرف ها رو پاک کنی، فقط بذارشون روی میز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Have you got something I could wipe up this mess with?
[ترجمه گوگل]آیا چیزی دارید که بتوانم با آن این آشفتگی را پاک کنم؟
[ترجمه ترگمان]چیزی داری که من بتونم باه اش این گندکاری رو پاک کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Always keep a cloth handy to wipe up any mess.
[ترجمه گوگل]همیشه یک پارچه در دست داشته باشید تا هر گونه آشفتگی را پاک کنید
[ترجمه ترگمان]همیشه باید پارچه ای برای پاک کردن هر گندی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Use that cloth to wipe up the mess.
[ترجمه گوگل]از آن پارچه برای پاک کردن ظروف استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از آن پارچه برای پاک کردن the استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Wipe up all that mess before you begin cooking.
[ترجمه گوگل]قبل از شروع پخت و پز همه آن آشفتگی را پاک کنید
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه شروع به آشپزی کنی همه اون گندی که زدی رو پاک کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Wipe up spills immediately.
[ترجمه گوگل]فوراً ریزش ها را پاک کنید
[ترجمه ترگمان]سریعا نشت را پاک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Wipe up the mess with a cloth.
[ترجمه گوگل]با یک پارچه آشفتگی را پاک کنید
[ترجمه ترگمان] این کثافت کاری رو با یه پارچه تمیز کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Cleansing method: To wipe up or extract with cloth, abrasive paper or cleanser.
[ترجمه گوگل]روش تمیز کردن: برای پاک کردن یا استخراج با پارچه، کاغذ ساینده یا پاک کننده
[ترجمه ترگمان]روش پاک کننده: برای پاک کردن یا عصاره با پارچه، کاغذ سنباده یا تمیز کننده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I was bending over to wipe up a spill on the kitchen floor when my wife walked into the room behind me. "See anything you like?" I asked suggestively.
[ترجمه گوگل]داشتم خم می‌شدم تا نشت‌های کف آشپزخانه را پاک کنم که همسرم وارد اتاق پشت سرم شد "هرچی دوست داری میبینی؟" تلقین آمیز پرسیدم
[ترجمه ترگمان]وقتی همسرم وارد اتاق شد و پشت سرم وارد اتاق شد، خم شدم تا یک چکه چکه روی زمین آشپزخانه را پاک کنم \" من از suggestively پرسیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You'd better wipe up the milk on the floor before someone slips in it.
[ترجمه گوگل]بهتر است قبل از اینکه کسی در آن لیز بخورد، شیر را روی زمین پاک کنید
[ترجمه ترگمان]بهتر است قبل از انکه کسی سر برسد، شیر را روی زمین پاک کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Wipe up chemical spills as soon as possible.
[ترجمه گوگل]نشت مواد شیمیایی را در اسرع وقت پاک کنید
[ترجمه ترگمان]شستشوی مواد شیمیایی را هرچه زودتر که ممکن است پاک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I need something to wipe up this mess with.
[ترجمه گوگل]من به چیزی نیاز دارم که این آشفتگی را با آن پاک کنم
[ترجمه ترگمان]من به یه چیزی احتیاج دارم که این گندکاری رو پاک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پاک کردن (فعل)
wash, wipe, abrade, erase, clean, purify, cleanse, rub, scrape, absolve, absterge, purge, assoil, obliterate, expiate, mop, furbish, lustrate, deterge, efface, sublimate, willow, winnow, wipe up

انگلیسی به انگلیسی

• absorb; defeat, beat

پیشنهاد کاربران

بنظر من دو تا معنی داره :
۱ _ پاک کردن ( تمیز کردن )
۲ _ پاک کردن ( شکست دادن ، حذف کردن )
To clean the mess!

لکه گیری کردن

بپرس