winy

/ˈwaɪniː//ˈwaɪnɪ/

معنی: شرابی، شراب مانند، دارای خصوصیات شراب، دارای مزه شراب
معانی دیگر: شراب مانند (از نظر رنگ و طعم و غیره)، می مانند، می گون، winey شرابی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: winier, winiest
• : تعریف: of, like, or characteristic of wine; heady; intoxicating.

جمله های نمونه

1. On the west coast, the temperature changes very little between summer and winier.
[ترجمه گوگل]در سواحل غربی، دما بین تابستان و تابستان بسیار کمی تغییر می کند
[ترجمه ترگمان]در ساحل غربی، دما بین تابستان و winier خیلی کم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Subtle nuances, such as "floral" or " winy " characteristics, are derived from the aroma of the brewed coffee.
[ترجمه گوگل]ظرافت های ظریف، مانند ویژگی های "گل" یا "شراب"، از رایحه قهوه دم کرده گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]نکات ظریف، مانند \"گل\" یا \"winy\"، از بوی قهوه دم گیری به دست می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some were Maenades, with winy faces and blown hair.
[ترجمه گوگل]برخی از آنها Maenades بودند، با چهره های شراب دار و موهای دمیده
[ترجمه ترگمان]بعضی از آن ها Maenades بودند، با چهره های winy و موهای سیاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Delicately aromatic with a sweet, gentle flavor, winy after taste.
[ترجمه گوگل]معطر لطیف با طعمی شیرین و ملایم، بعد از طعم شرابی
[ترجمه ترگمان]Delicately آروماتیک با طعم شیرین و شیرین، winy بعد از مزه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Nose : Subtle winy nose with slightly woody, vegetal and pepper notes.
[ترجمه گوگل]بینی: بینی لطیف با رایحه های چوبی، گیاهی و فلفلی
[ترجمه ترگمان]بینی: بینی ظریف (ظریف)با کمی چوب، گیاهی و فلفل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I forever miss you, loves you, the tin you, hang your WINY !
[ترجمه گوگل]من برای همیشه دلتنگت هستم، دوستت دارم، قلع تو، WINY خود را آویزان کن!
[ترجمه ترگمان]من برای همیشه دلم برات تنگ می شه، دوستت داره، the، WINY دار ین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شرابی (صفت)
vinaceous, vinous, winy, vinal

شراب مانند (صفت)
winy

دارای خصوصیات شراب (صفت)
winy

دارای مزه شراب (صفت)
winy

انگلیسی به انگلیسی

• of or related to wine; resembling wine; causing intoxication

پیشنهاد کاربران

می گون ؛ مانند می. مجازاً شفاف و روشن :
آب چون نیل برکه اش میگون شد
صحرای سیمگونش خضرا شد.
ناصرخسرو.
میگون

بپرس