winter

/ˈwɪntər//ˈwɪntə/

معنی: زمستان، فصل زمستان، شتاء، زمستانی، قشلاق کردن، زمستانرا بر گذار کردن
معانی دیگر: (قدیمی) سال، (مجازی) دوران زوال یا افول یا سختی یا رکود، وابسته به زمستان، شتوی، زمستانه، زمستان را گذراندن، به گرمسیر رفتن، (در زمستان) خوراک و ماوا دادن یا داشتن، تغذیه کردن، خوراک دادن، به خواب زمستانی رفتن، شتا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the season of the year that is the lowest in temperature and occurs between the autumn and spring seasons. In the northern hemisphere, winter begins with the December solstice and ends at the March equinox. In the Southern hemisphere, winter begins at the summer solstice in June and ends with the autumnal equinox in September.

(2) تعریف: year.

- a mature woman of forty winters
[ترجمه رزی] یک زن بالغ در زمستان به دنیا امده
|
[ترجمه Amir] یک زن بالغ که چهل زمستان را پشت سرگذاشته بود
|
[ترجمه گوگل] زنی بالغ چهل زمستانی
[ترجمه ترگمان] یک زن بالغ که چهل سال داشت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a period of time characterized by decline, disintegration, boredom, or misfortune.

(4) تعریف: cold, often wet or damp, weather.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: pertaining to or characteristic of winter.

(2) تعریف: appropriate for winter.

- winter sports
[ترجمه رزی] ورزش های زمستانی
|
[ترجمه گوگل] ورزش های زمستانی
[ترجمه ترگمان] ورزش های زمستانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: planted in autumn so as to be ready to harvest in spring or summer.

- winter wheat
[ترجمه رزی] گندم زمستانی
|
[ترجمه مبینا] گندمه زمستان
|
[ترجمه گوگل] گندم زمستانه
[ترجمه ترگمان] گندم زمستانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: suitable for storage and use through the winter.

- winter vegetables
[ترجمه گوگل] سبزیجات زمستانی
[ترجمه ترگمان] سبزیجات زمستانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- winter apples
[ترجمه رزی] سیب زمستان
|
[ترجمه گوگل] سیب های زمستانی
[ترجمه ترگمان] سیب های زمستانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: winters, wintering, wintered
• : تعریف: to spend the winter.

- They would like to winter in a warm climate.
[ترجمه گوگل] آنها دوست دارند زمستان را در آب و هوای گرم بگذرانند
[ترجمه ترگمان] آن ها دوست دارند زمستان را در آب و هوای گرم زمستان بگذرانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: winterish (adj.)
• : تعریف: to keep through the winter.

- They wintered their cattle in large barns.
[ترجمه گوگل] آنها دام های خود را در انبارهای بزرگ زمستانی می کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها احشام خود را در انبارهای بزرگی جمع می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. winter coat
پالتو زمستانی

2. winter is just about over
زمستان تقریبا تمام شده است.

3. winter is past and spring has come
زمستان تمام شد و بهار فرا رسیده است.

4. winter is usually cold and summer warm
زمستان معمولا سرد است و تابستان گرم.

5. winter lingered on and on!
زمستان خیال رفتن نداشت !

6. winter rolled around again
دوباره زمستان فرا رسید.

7. winter vacation
تعطیلات زمستانی

8. winter was drawing on
زمستان داشت فرا می رسید.

9. winter wheat
گندم شتوی

10. winter olympics
(ورزش) المپیک زمستانی

11. winter sleep
رجوع شود به: hybernation

12. winter sports
ورزش های زمستانی

13. winter sports
ورزش های زمستانی (مانند اسکی)

14. a winter of unprecedented severity
زمستانی با شدت بی سابقه

15. a winter sports carnival
جشنواره ی ورزش های زمستانی

16. during winter months
طی ماه های زمستان

17. in winter the coast's weather becomes clammy
در زمستان هوای ساحل سرد و مرطوب می شود.

18. in winter the temperature drops
در زمستان گرما کم می شود.

19. in winter the village becomes inaccessible except by air
در زمستان رسیدن به آن دهکده فقط از راه هوا امکان پذیر است.

20. last winter
زمستان گذشته

21. last winter was really nasty
زمستان گذشته واقعا بد بود.

22. late winter
دیرگاه در زمستان،اواخر زمستان

23. the winter number of this quarterly magazine
شماره ی زمستانی این مجله ی سه ماهه

24. the winter of his power
روزهای آخر قدرت او

25. (dryden) when winter frosts constrain the field with cold
هنگامی که یخبندان زمستان دشت را در سرما گرفتار می سازد

26. a brutal winter
زمستان سخت

27. a green winter
زمستان ملایم

28. a hard winter
زمستان سخت

29. a mild winter
زمستان ملایم

30. a quilted winter coat
پالتو لحاف دوزی شده ی زمستانی

31. a tough winter
زمستان سخت

32. an ant's winter hoard
ذخیره زمستانی مورچه

33. an open winter
زمستان بی برف و سرما

34. once again winter made the trees naked
زمستان دوباره درختان را عریان کرد.

35. some birds winter in the south
برخی پرندگان در زمستان به جنوب می روند.

36. the wicked winter weather
هوای بد زمستانی

37. a long white winter
یک زمستان طولانی و پر برف

38. a long, cold winter
زمستان سرد و طولانی

39. a particularly cold winter
زمستانی فوق العاده سرد

40. dresses styled for winter sports
جامه هایی که برای ورزش های زمستانی طراحی شده اند

41. nature sleeps in winter and awakens in spring
در زمستان طبیعت به خواب می رود و در بهار بیدار می شود.

42. the dead of winter
وسط زمستان،شور زمستان

43. the depth of winter
شور زمستان،چله ی زمستان

44. the onset of winter
شروع زمستان

45. the passing of winter
گذشتن زمستان

46. the rigorous arctic winter
زمستان سخت قطبی

47. the transit from winter to spring
تغییر زمستان به بهار

48. to wear one's winter woollies
لباس های پشمی زمستانی خود را پوشیدن

49. warm clothing for winter
لباس گرم برای زمستان

50. it will soon be winter
بزودی زمستان خواهد شد.

51. lor tribes summer and winter in different places
ایلات لر تابستان و زمستان را در جاهای مختلف می گذرانند.

52. the white apparel of winter
جامه ی سپید زمستان

53. on the eastern front, the winter push had finally begun
در جبهه ی شرق حمله ی زمستانی بالاخره شروع شده بود.

54. road construction will continue through winter months too
راه سازی در ماه های زمستان هم ادامه خواهد داشت.

55. short skirts are fashionable this winter
این زمستان دامن کوتاه مد است.

56. the rigors of a canadian winter
برودت شدید زمستان کانادا

57. these birds travel south during winter
این پرندگان در زمستان به جنوب کوچ می کنند.

58. to lay up provisions for winter
برای زمستان آذوقه کنار گذاشتن

59. toward the end of the winter
در حدود آخر زمستان

60. a well-insulated house stays warm in winter
خانه ای که خوب عایق سازی شده است در زمستان گرم می ماند.

61. falling leaves gave a premonition of winter
برگهای خزان از زمستان خبر می دادند.

62. ice cream business is slack in winter
در زمستان بازار بستنی کساد است.

63. it snowed for most of the winter
بیشتر زمستان برف می آمد.

64. mehri dressed the child in a winter suit
مهری به بچه لباس زمستانی پوشاند.

65. plants that cannot suffer a cold winter
گیاهانی که تاب تحمل زمستان سرد را ندارند

66. the minimum temperature during the past winter
کمترین درجه ی حرارت در زمستان گذشته

67. the village was snowed up all winter
در تمام مدت زمستان برف ارتباط دهکده با خارج را قطع کرده بود.

68. to house a boat for the winter
قایق را در طول زمستان در حفاظ قرار دادن

69. some mountain roads are not passable in winter
برخی راه های کوهستانی در زمستان قابل عبور نیست.

70. the nightingale's lament upon the arrival of winter
مویه ی بلبل به خاطر فرا رسیدن زمستان

مترادف ها

زمستان (اسم)
winter, winterer

فصل زمستان (اسم)
winter, wintertide

شتاء (اسم)
winter

زمستانی (صفت)
brumal, winter, wintry, brumous, hibernal

قشلاق کردن (فعل)
winter

زمستانرا بر گذار کردن (فعل)
winter

انگلیسی به انگلیسی

• season between autumn and spring, coldest season of the year (often characterized by coldness and rain or snow); period of dormancy or inactivity; span of one year as symbolized by the return of the winter season
spend or pass the winter; keep or feed during the winter
of winter, of the season between autumn and spring
winter is the season between autumn and spring. in winter the weather is colder than during the other seasons.

پیشنهاد کاربران

زمستان
مثال: They enjoy skiing in the winter.
آن ها از اسکی کردن در زمستان لذت می برند.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : winter
✅️ اسم ( noun ) : winter
✅️ صفت ( adjective ) : wintry
✅️ قید ( adverb ) : _
فصل زمستان
روزگار دمه ؛ گاه ِ مه و طوفان. زمانی که هوا سخت طوفانی است. کنایه از فصل سرما و زمستان. ( از یادداشت مؤلف ) :
وگر گوسفندی برند از رمه
به تیره شب و روزگار دمه.
فردوسی.
همه لشکر سلم همچون رمه
...
[مشاهده متن کامل]

که بپراکند روزگار دمه.
فردوسی.
دمه پیکان آبدار بدست
چشم را سفت و چشمه را می بست.
نظامی.
دمه بر در کشیده تیغ فولاد
سر نامحرمان را داده بر باد.
نظامی.

زمستان
Winter به معنی فصل زمستان
واژه winter یا زمستان
معادل واژه winter در زبان فارسی زمستان است. زمستان یکی از چهار فصل سال و سردترین آنهاست که قبل از بهار و پس از پاییز است.
مثال: . last winter we went skiing ( ما زمستان گذشته به اسکی رفتیم. )
منبع: سایت بیاموز
کیم مینجونگ ملقب به Winter، متولد شهر بوسان در کره جنوبی، چهره، وکالیست و رقصنده گروه aespa هستش که فعالیتشون رو در نوامبر سال 2020 با آهنگ Black Mamba آغاز کردند و تا الان عملکرد بی نظیری رو در سطح موسیقی کیپاپ داشتن.
زِمِستانگُذَریدن.
زمستان
انگلیسی: wintertid
زمستان
Winter is the coldest season of the year
زمستان سرد ترین فصل سال است 🚱
زمستان . سرما
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس