winsome

/ˈwɪnsəm//ˈwɪnsəm/

معنی: خوش ایند، پیروز، با مسرت و خوشی
معانی دیگر: جذاب، گیرا، تودل برو، خوش برخورد، بانمک، خوش سیما، مناسب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: winsomely (adv.), winsomeness (n.)
• : تعریف: attractive or charming; winning.
مترادف: charming, engaging, taking, winning
مشابه: adorable, alluring, appealing, attractive, disarming, graceful

- The little girl charmed the casting director with her winsome smile and genuinely sweet demeanor.
[ترجمه گوگل] دختر کوچولو با لبخند جذاب و رفتار واقعاً شیرین خود مدیر بازیگران را مجذوب خود کرد
[ترجمه ترگمان] دخترک با لبخند شیرین و رفتار دلنشین او مجذوب کارگردان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She gave him a winsome smile.
[ترجمه گوگل]لبخندی زیبا به او زد
[ترجمه ترگمان]لبخند دل پذیری به او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Maria brought along her eldest daughter - a winsome lass with brown eyes and a ready smile.
[ترجمه گوگل]ماریا دختر بزرگش را به همراه آورد - دختری جذاب با چشمان قهوه ای و لبخندی آماده
[ترجمه ترگمان]ماریا دختر بزرگش را همراه آورد - یک دختر جذاب و جذاب با چشمان قهوه ای و لبخند آماده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She gave him her best winsome smile.
[ترجمه گوگل]او بهترین لبخند برنده خود را به او نشان داد
[ترجمه ترگمان]لبخند winsome را به او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She was a winsome creature.
[ترجمه گوگل]او یک موجود جذاب بود
[ترجمه ترگمان]او یک موجود دوست داشتنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Mat, winsome, handsome, pipe-smoking paterfamilias, introduced us to the fishermen at the table.
[ترجمه گوگل]خانواده‌های حصیر، خوش‌تیپ، خوش‌تیپ و پیپ‌کش، ما را به ماهی‌گیران سر میز معرفی کردند
[ترجمه ترگمان]مات، جذاب، جذاب، با دود پیپ، ما را به ماهیگیران نزدیک میز معرفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He looked less winsome and poetic now; his face was harder, with short hair, the cheekbones more pronounced.
[ترجمه گوگل]او اکنون کمتر دلچسب و شاعرانه به نظر می رسید صورتش سفت تر، با موهای کوتاه، استخوان گونه ها برجسته تر بود
[ترجمه ترگمان]اکنون کم تر از آن winsome و شاعرانه به نظر می رسید؛ چهره او سخت تر بود، با موهای کوتاه و گونه های برجسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The winsome smile flickered back with its sly message.
[ترجمه گوگل]لبخند جذاب با پیام حیله گرانه اش برگشت
[ترجمه ترگمان]لبخند winsome با پیام sly بر می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Groups of winsome lads violate the faith of the believers with acts which are sufficient to shake the very roots of piety.
[ترجمه گوگل]گروهی از پسران خوش اخلاق با اعمالی که برای لرزاندن ریشه های تقوا کافی است ایمان مؤمنان را زیر پا می گذارند
[ترجمه ترگمان]گروهی از پسران winsome، ایمان مومنان را با اقداماتی نقض می کنند که برای به دست آوردن ریشه های تقوا کافی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Worst of all, Winsome had developed a large malignant tumour on the eyelid of one eye.
[ترجمه گوگل]بدتر از همه، وینسوم یک تومور بدخیم بزرگ در پلک یک چشم ایجاد کرده بود
[ترجمه ترگمان]بدتر از همه، winsome یک تومور بدخیم روی پلک چشم ایجاد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sometimes the health problem can be very serious: Winsome was a well-bred Thoroughbred brood mare.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات مشکل سلامتی می تواند بسیار جدی باشد: وینسوم یک مادیان مولد اصیل بود
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات مشکل سلامتی می تواند بسیار جدی باشد: winsome یک نژاد اصیل با نژاد اصیل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Any winsome volunteers to take over?
[ترجمه گوگل]هیچ داوطلب برنده ای برای تصدی مسئولیت وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]هیچ داوطلبی پیدا نمی شه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her engaging smile, her winsome manner and her impeccable behaviour soon endeared her to the public.
[ترجمه گوگل]لبخند جذاب، رفتار جذاب و رفتار بی عیب و نقص او به زودی او را برای عموم محبوب کرد
[ترجمه ترگمان]لبخند engaging، رفتار winsome و رفتار بی نقصش، به زودی او را به عموم عزیز می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But winsome didn't win the day, and nor did hard - luck stories.
[ترجمه گوگل]اما winsome آن روز را برنده نشد، و همچنین داستان‌های سخت - شانسی نیز برنده نشدند
[ترجمه ترگمان]اما آن روز آن را برنده نشد، و نه داستان های سخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She is a winsome wee thing.
[ترجمه گوگل]او یک چیز کوچک برنده است
[ترجمه ترگمان]اون یه چیز تازه و winsome
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوشایند (صفت)
desirable, pleasant, nice, fine, correspondent, auspicious, advantageous, apposite, pleasing, applicable, matchable, winsome

پیروز (صفت)
victorious, successful, triumphant, palmary, winsome

با مسرت و خوشی (صفت)
winsome

انگلیسی به انگلیسی

• handsome, pleasing, charming (especially because of an innocent, pure quality)
someone who is winsome is attractive and charming; a literary word.

پیشنهاد کاربران

adjective
[more winsome; most winsome] formal : cheerful, pleasant, and appealing
He had a winsome, boyish smile.
win�some�ly adverb
a winsomely written story
win�some�ness noun [noncount]
charming in a childlike or naive way

بپرس