winning

/ˈwɪnɪŋ//ˈwɪnɪŋ/

معنی: تسخیر، غلبه، برد، فتح و ظفر، برنده، دلکش
معانی دیگر: مبلغ برده شده، فاتح، پیروزمند، جذاب، گیرا، فریبا، برندگی، فریبنده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: successful or victorious.
متضاد: beaten

- a winning team
[ترجمه گوگل] یک تیم برنده
[ترجمه ترگمان] یک تیم برنده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: charming or attractive.
مشابه: attractive, catching, engaging, graceful, winsome

- a winning manner
[ترجمه گوگل] شیوه ای برنده
[ترجمه ترگمان] رفتار بسیار خوبی داشت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: winningly (adv.), winningness (n.)
(1) تعریف: the act of one who wins.

(2) تعریف: (usu. pl.) that which is won, esp. in cash.

- She counted her winnings quickly.
[ترجمه گوگل] او به سرعت بردهای خود را شمرد
[ترجمه ترگمان] برنده جایزه را به سرعت شمرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. winning two prizes was a great accomplishment
بردن دو جایزه موفقیت بزرگی بود.

2. a winning streak
یک دوره برنده شدن پی در پی

3. after winning the election, he thought the voters had given him a blank check to do as he pleased
پس از انتخاب شدن فکر می کرد که رای دهندگان به او چک امضا شده داده اند که هر کاری دلش می خواهد بکند.

4. after winning the elections, he tried to conciliate his rivals
پس از بردن انتخابات کوشید که دل رقبای خود را به دست آورد.

5. the winning horse was jockeyed by mehri
اسب برنده را مهری می راند.

6. to draw the winning numbers out of the box at random
شماره های برنده را بطور تصادفی از داخل جعبه در آوردن

7. a team bound on winning
تیمی که مصمم به بردن است

8. she redeemed her championship by winning twice
با دوبار بردن مقام قهرمانی خود را دوباره به دست آورد.

9. the odds are against his winning
احتمال بردن او کم است.

10. he has an outside chance of winning the election
احتمال کمی دارد که او انتخابات را ببرد.

11. she has a good chance of winning
احتمال برنده شدن او زیاد است.

12. his friendship with the minister was the winning card
دوستی او با وزیر ورق برنده ای بود.

13. today he is in luck and keeps winning
امروز بخت به او روی آورده و مرتبا برنده می شود.

14. Do not worry about winning or losing; think of what you will gain.
[ترجمه گوگل]نگران برد یا باخت نباشید؛ به آنچه به دست می آورید فکر کنید
[ترجمه ترگمان]نگران برنده شدن و یا شکست نباشید؛ به آنچه خواهید رسید فکر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The orchestra played with a winning combination of gusto and precision.
[ترجمه گوگل]ارکستر با ترکیبی برنده از ذوق و دقت می نواخت
[ترجمه ترگمان]این ارکستر با ترکیبی از حرارت و دقت برنده بازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Our prospects of winning an election will be better under his leadership.
[ترجمه گوگل]چشم انداز ما برای پیروزی در انتخابات تحت رهبری او بهتر خواهد بود
[ترجمه ترگمان]چشم انداز برنده شدن ما تحت رهبری او بهتر خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The probability of winning the lottery is really very low.
[ترجمه گوگل]احتمال برنده شدن در لاتاری واقعاً بسیار کم است
[ترجمه ترگمان]احتمال برنده شدن لاتاری واقعا بسیار پایین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The crowd cheered the winning hit.
[ترجمه گوگل]جمعیت ضربه برنده را تشویق کردند
[ترجمه ترگمان]جمعیت آهنگ پیروزی را به وجد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Winning is not the prime objective in this sport.
[ترجمه گوگل]برنده شدن هدف اصلی در این ورزش نیست
[ترجمه ترگمان]بردن هدف اصلی در این ورزش نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تسخیر (اسم)
conquest, capture, winning

غلبه (اسم)
win, prevalence, victory, conquest, predominance, domination, winning, dominance, prepotency

برد (اسم)
win, reach, range, winning

فتح و ظفر (اسم)
victory, triumph, winning

برنده (صفت)
cutting, winning, incisive, conductive, trenchant, deferent, dissolvent

دلکش (صفت)
attractive, orphic, winning

تخصصی

[عمران و معماری] استخراج
[فوتبال] برنده
[زمین شناسی] استخراج معدن، حفاری، بارگیری و برداشت زغال یا کانه از زمین
[معدن] استخراج (معادن زیرزمینی)

انگلیسی به انگلیسی

• be victorious; gain; obtain; arrive with great effort; succeed; acquire; convince; gain trust (or approval, favor, etc.)
victory; gaining, earning; profit; opening to a coal mine
victorious; achieving success; captivating, fascinating
the winning competitor, team, or entry in a competition is the one that has won.
winning is used to describe actions or qualities that please people and make them feel friendly towards you; a literary use.
you refer to money that you win in a competition or by gambling as your winnings.
see also win.

پیشنهاد کاربران

1. برنده 2. گیرا. جذاب. خوشایند 3. پیروزی. برد.
مثال:
a winning shot
یک ضربه ی توپ {منجر به} برد و پیروزی
بُردن
مبلغ جایزه
پیروزی
پیروزی وموفقیعت
The big lie is ( unfortunately ) winning
دورغ بزرگ نشانه موفقیعت و پیروزی است
جذابیت
موفق
برنده

بپرس