[ترجمه گوگل] طوفان بالاخره در حال فروکش شدن است [ترجمه ترگمان] طوفان بالاخره داره پیچ میخوره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: (informal) to relax.
- Try to wind down after work.
[ترجمه ابراهیم] سعی کنید بعد از کارکردن استراحت کنید
|
[ترجمه ستار] سعی کنید بعد از کار استراحت کنید [آرام باشید]
|
[ترجمه گوگل] سعی کنید بعد از کار آرام شوید [ترجمه ترگمان] سعی کنید بعد از کار باد کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. Glass motioned to him to wind down the window.
[ترجمه گوگل]گلس به او اشاره کرد که پنجره را پایین بیاورد [ترجمه ترگمان]شیشه به او اشاره کرد که از پنجره پایین بیاید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. In 1991 the Ada plant began to wind down.
[ترجمه گوگل]در سال 1991 کارخانه آدا شروع به از بین رفتن کرد [ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۹۱ کارخانه آدا آغاز به وزیدن گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. We should not wind down our business in Shanghai.
[ترجمه گوگل]ما نباید کسب و کار خود را در شانگهای تعطیل کنیم [ترجمه ترگمان]ما نباید کار خود را در شانگهای به پایان برسانیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She ran like the wind down the stairs to escape.
[ترجمه گوگل]مثل باد از پله ها پایین دوید تا فرار کند [ترجمه ترگمان]مثل باد از پله ها پایین دوید تا فرار کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. You will be able to wind down after this examination.
[ترجمه گوگل]شما می توانید پس از این معاینه از کار خارج شوید [ترجمه ترگمان]بعد از این استنطاق می تونی بیای پایین [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I find it difficult to wind down after a day at work.
[ترجمه گوگل]برای من سخت است که بعد از یک روز کار آرام شوم [ترجمه ترگمان] بعد از یه روز سر کار، برام مشکل پیدا کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I regularly have a drink to wind down.
[ترجمه گوگل]من مرتباً یک نوشیدنی میخورم تا آرام شوم [ترجمه ترگمان] من همیشه یه نوشیدنی می خورم که بیاد پایین [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. They will wind down the pain.
[ترجمه sahar] آنها درد را آرام می کنند.
|
[ترجمه گوگل]آنها درد را کاهش خواهند داد [ترجمه ترگمان] درد رو از بین می برن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. I stopped pushing and let the swing wind down to a stop.
[ترجمه گوگل]من از فشار دادن دست کشیدم و اجازه دادم تاب بایستد [ترجمه ترگمان]دست از هل دادن برداشتم و گذاشتم که تاب متوقف شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The Volvo, whose windows wind down to reveal plush red curtains, is surrounded by stepladders.
[ترجمه گوگل]ولوو که پنجرههایش به سمت پایین میپیچد تا پردههای قرمز مخملی نمایان شود، با نردبانهایی احاطه شده است [ترجمه ترگمان]ولوو که پنجره های آن برای آشکار کردن پرده های قرمز رنگ و رو به پایین قرار دارد، توسط stepladders احاطه شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Bail arm over, wind down, strike and Rick was soon playing out another cat towards the waiting net.
[ترجمه گوگل]بازوی وثیقه، باد پایین، اعتصاب و ریک به زودی گربه دیگری را به سمت تور انتظار بازی می کرد [ترجمه ترگمان]ضمانت آزاد، باد، حمله، حمله، و ریک خیلی زود گربه دیگری را به سوی تور منتظر می کشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He ran like the wind down the narrow road that went to the Toops' house.
[ترجمه گوگل]او مانند باد در جاده باریکی که به خانه توپس می رفت دوید [ترجمه ترگمان]از جاده باریکی که به خانه Toops می رفت، می دوید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. It was always easier to wind down at home, in any case.
[ترجمه mehdi sanaati] در هر صورت، استراحت کردن در خانه آسان تر بود.
|
[ترجمه گوگل]در هر صورت، همیشه راحت تر در خانه راحت تر بود [ترجمه ترگمان]در هر حال، همیشه راحت تر بود که در خانه به سر می بردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Business began to wind down as men tacitly awaited the new regime.
[ترجمه گوگل]در حالی که مردان به طور ضمنی در انتظار رژیم جدید بودند، تجارت شروع به از بین رفتن کرد [ترجمه ترگمان]هنگامی که مردان به طور ضمنی در انتظار رژیم جدید بودند، تجارت شروع به وزیدن گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• relax, unwind, rest; become gradually slower until reaching a total halt; lessen in intensity gradually until ending completely
پیشنهاد کاربران
مثال؛ After a long day at work, I like to wind down with a hot bath. Let’s wind down with a movie and some popcorn. Taking deep breaths can help you wind down and relax.
منتهی شدن
ریلکس کردن
کار را تعطیل کردن و به استراحت پرداختن ( در واقع، یعنی کرکره را پایین کشیدن، اما در مجاز به معنای تعطیل کردن کار است ) استراحت کردن ( بعد از کار و هیجانات زیاد ) مثال: I find it difficult to wind down after a day at work.
پایین دادن. wind down the window پنجره را پایین بده
[واٰیْنْد دأوْن] SYN: relax - unwind e. g. When during the day do you feel happiest? I tend to feel happiest during the early morning and late evening. I enjoy the peace and quiet of the early morning, and the relaxation and winding down of the late evening
relax or rest after a period of activity
دوره ایی که بعد از طی روز قبل خواب طی میکنی تا ریلکس کنی و کم کم به خواب بری مثلا Your bedtime is set for 22:30. Wind Down is starting soon.
بتدریج کم کردن/شدن/کاهش دادن تابطور کامل تمام شود/به پایان رسد، منحل کردن/انحلال ( شرکت، . . ) ریلکس کردن/شدن بعدانجام کارزیاد
فروکش کردن
در ترجمه یک آهنگ، مترجم به باد دادن ترجمه کرده بود
Decrease slowly
یک چیزی کم کم تمام شدن
به سر آمدن تمام شدن
unwind relax
ارام و ریلکس شدن
به سرانجام رسیدن
کاهش تدریجی
ریلکس کردن بخصوص بعد از انجام کار زیاد when I go on holiday, it takes me the first couple of days just to wind down این یه معنی خاص بود ازش
ارام شدن
Lessen, decline
پایین کشیدن
به تدریج کم شود تا به طور کامل پایان یابد سرازیر شدن