صفت ( adjective )
حالات: wilier, wiliest
مشتقات: wilily (adv.), wiliness (n.)
حالات: wilier, wiliest
مشتقات: wilily (adv.), wiliness (n.)
• : تعریف: cleverly deceitful; tricky; cunning.
• مترادف: artful, beguiling, crafty, cunning, guileful, tricky
• متضاد: guileless, innocent
• مشابه: calculating, deceitful, deceptive, devious, foxy, fraudulent, intriguing, slick, sly, sneaky, subtle
• مترادف: artful, beguiling, crafty, cunning, guileful, tricky
• متضاد: guileless, innocent
• مشابه: calculating, deceitful, deceptive, devious, foxy, fraudulent, intriguing, slick, sly, sneaky, subtle
- He used a wily stratagem to attract investors to his money-making scheme.
[ترجمه گوگل] او برای جذب سرمایهگذاران به طرح پولسازیاش، از ترفندی زیرکانه استفاده کرد
[ترجمه ترگمان] او از نیرنگی بسیار زیرکانه برای جذب سرمایه گذاران به طرح money استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او از نیرنگی بسیار زیرکانه برای جذب سرمایه گذاران به طرح money استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The wily broker talked the elderly couple into making overly risky investments.
[ترجمه گوگل] دلال حیله گر از زوج مسن خواست تا سرمایه گذاری های بسیار پرخطری انجام دهند
[ترجمه ترگمان] دلال زیرک از زوج مسن صحبت کرد تا سرمایهگذاریهای مخاطره آمیز انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دلال زیرک از زوج مسن صحبت کرد تا سرمایهگذاریهای مخاطره آمیز انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید