صفت ( adjective )
مشتقات: willingly (adv.), willingness (n.)
مشتقات: willingly (adv.), willingness (n.)
• (1) تعریف: inclined or disposed; not objecting or resisting; ready.
• مترادف: disposed, prepared, ready
• متضاد: disinclined, indisposed, loath, unwilling
• مشابه: agreeable, desirous, forward, game, glad, inclined, receptive, well-disposed
• مترادف: disposed, prepared, ready
• متضاد: disinclined, indisposed, loath, unwilling
• مشابه: agreeable, desirous, forward, game, glad, inclined, receptive, well-disposed
- The company wanted to buy the property for a new hotel, but the owners were not willing to sell.
[ترجمه شان] آن شرکت می خواست این ملک را برای ( ساخت ) یک هتل جدید، خریداری کند، ولی مالکان مایل به فروش نبودند.|
[ترجمه گوگل] شرکت می خواست ملک را برای یک هتل جدید بخرد، اما مالکان حاضر به فروش نبودند[ترجمه ترگمان] شرکت می خواست ملک را برای یک هتل جدید خریداری کند، اما مالکان تمایلی به فروش نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'll tell her everything if she's finally willing to listen.
[ترجمه علیرضا] همه چیز رو بهش خواهم گفت اگه نهایتا حاضر باشه گوش بده|
[ترجمه شان] من به او همه چیز را خواهم گفت، اگر او سرانجام مایل ( حاضر ) به گوش کردن بشود.|
[ترجمه گوگل] من همه چیز را به او می گویم اگر او بالاخره مایل به گوش دادن باشد[ترجمه ترگمان] اگر نهایتا مایل به گوش دادن باشد، همه چیز را به او خواهم گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was perfectly willing to help, but he just wasn't able to.
[ترجمه علیرضا] او کاملا حاضر بود کمک کنه ولی واقعا قابلیتش رو نداشت|
[ترجمه شان] او کاملا مشتاق کمک کردن بود، ولی واقعا قادر به این کار نبود ( توانایش را نداشت ) .|
[ترجمه گوگل] او کاملاً مایل به کمک بود، اما فقط نمی توانست[ترجمه ترگمان] او کاملا مایل بود به او کمک کند، اما او قادر به این کار نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: ready to perform or join in gladly; cheerfully consenting.
• مترادف: accommodating, agreeable, amenable, cheerful, compliant, obliging
• متضاد: grudging, reluctant, unenthusiastic
• مشابه: consenting, cooperative, eager, favorable, forward, obedient
• مترادف: accommodating, agreeable, amenable, cheerful, compliant, obliging
• متضاد: grudging, reluctant, unenthusiastic
• مشابه: consenting, cooperative, eager, favorable, forward, obedient
- The children are always willing helpers when their mother is baking cookies.
[ترجمه هستی] همیشه ، بچه ها برای کمک به مادرشان مشتاق هستند، وقتی او در حال پختن بیسکوییت است|
[ترجمه علیرضا] بچه ها همیشه وقتی مادرشون کلوچه می پزه، آماده ی همکاریند|
[ترجمه گوگل] وقتی مادرشان در حال پختن کلوچه است، بچه ها همیشه یاوران آماده هستند[ترجمه ترگمان] زمانی که مادرشان در حال پختن کلوچه است، بچه ها همیشه به آن ها کمک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: performed, offered, or given in a compliant manner.
• مترادف: freewill, voluntary
• مشابه: volitive
• مترادف: freewill, voluntary
• مشابه: volitive
- He is young, but his willing participation in the crime cannot be overlooked.
[ترجمه بهار] او جوان است اما اشتیاق او برای مشارکت در جرم را نمی توان نادیده گرفت.|
[ترجمه گوگل] او جوان است، اما نمی توان از مشارکت مشتاقانه او در جنایت چشم پوشی کرد[ترجمه ترگمان] او جوان است، اما مشارکت مایل او در این جنایت را نمی توان نادیده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Hers was a willing sacrifice.
[ترجمه علیرضا] مال او یک قربانی حی و حاضر بود ( آماده )|
[ترجمه گوگل] مال او یک فداکاری مشتاقانه بود[ترجمه ترگمان] قلب او قربانی مطلوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید