willies

/ˈwɪlɪz//ˈwɪlɪz/

معنی: عصبانیت، حمله عصبی
معانی دیگر: (امریکا - خودمانی - با: the) دلواپسی، نگرانی، ترس و لرز

بررسی کلمه

اسم جمع ( plural noun )
• : تعریف: (informal) feelings of wariness or fright; jitters (usu. prec. by the).

- Walking through the cemetery gives me the willies.
[ترجمه گوگل] قدم زدن در گورستان به من اراده می دهد
[ترجمه ترگمان] رفتن توی قبرستون منو عصبی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. It gives me the willies.
[ترجمه گوگل]این به من اراده می دهد
[ترجمه ترگمان] من رو عصبی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I suppose you talk about men's willies and all that sort of thing?
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنم در مورد اراده‌های مردانه و این‌جور چیزها صحبت می‌کنی؟
[ترجمه ترگمان]به نظر من شما در مورد willies مردان و این جور چیزها حرف می زنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Had all the big men got the willies together?
[ترجمه گوگل]آیا همه مردان بزرگ ویل ها را جمع کرده بودند؟
[ترجمه ترگمان]آیا همه مردان بزرگ به هم حمله کردند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The dark, dank cave gave me the willies.
[ترجمه گوگل]غار تاریک و تاریک به من ویلی ها داد
[ترجمه ترگمان]غار تاریک و مرطوب من را عصبی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Spending a night in the house alone always gives me the willies.
[ترجمه گوگل]گذراندن یک شب در خانه به تنهایی همیشه به من می دهد
[ترجمه ترگمان]یک شب در خانه تنها به من حمله می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Being alone in that gloomy house gave me the willies.
[ترجمه گوگل]تنها بودن در آن خانه ی غم انگیز به من اراده داد
[ترجمه ترگمان]تنها بودن در آن خانه تاریک، من را عصبی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All this talk about ghosts is giving me the willies .
[ترجمه گوگل]تمام این صحبت ها در مورد ارواح به من ویلیز می دهد
[ترجمه ترگمان]همه این حرفا در مورد ارواح داره منو عصبی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Seeing something in the shadows, I suddenly got the willies and ran.
[ترجمه گوگل]با دیدن چیزی در سایه، ناگهان ویلی ها را گرفتم و دویدم
[ترجمه ترگمان]با دیدن چیزی در تاریکی، ناگهان من عصبی شدم و فرار کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is enough to give anybody the World Cup willies.
[ترجمه گوگل]کافی است ویل های جام جهانی را به کسی بدهیم
[ترجمه ترگمان]آن قدر کافی است که به کسی جام جهانی بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Big noses, Martha thought mercilessly, were supposed to indicate big willies.
[ترجمه گوگل]مارتا بی‌رحمانه فکر می‌کرد دماغ‌های بزرگ قرار بود نشانگر اراده‌های بزرگ باشد
[ترجمه ترگمان]، دماغ گنده، \"مارتا\" با بی رحمی فکر می کرد، ما قرار بود که یه حمله عصبی بزرگ رو نشون بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Walking down that street at night gives me the willies.
[ترجمه گوگل]راه رفتن در آن خیابان در شب به من ویلیز می دهد
[ترجمه ترگمان] اون شب تو خیابون قدم زدن من رو عصبی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He said that Opposition members were a bunch of weary Willies.
[ترجمه گوگل]او گفت که اعضای اپوزیسیون یک مشت ویلی خسته هستند
[ترجمه ترگمان]او گفت که اعضای اپوزیسیون یک مشت of خسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عصبانیت (اسم)
chafe, anger, madness, nervousness, huff, ire, willies, boiling point, infuriation, snit

حمله عصبی (اسم)
willies, hysteria

انگلیسی به انگلیسی

• uneasy feeling; chills; nervousness (slang)

پیشنهاد کاربران

To give sb willies
عصبان، ناراحت و مضطرب کردن
مضطرب ، ترسیده

بپرس