wifely

/ˈwaɪfli//ˈwaɪfli/

معنی: زنانه، در خور زنان، مثل زوجه، دارای نگاه زنانه
معانی دیگر: زنانه، درخور زنان، مثل زوجه، دارای نگاه زنانه

جمله های نمونه

1. My mother waxed eloquent on the theme of wifely duty.
[ترجمه گوگل]مادرم با موضوع وظیفه همسری سخن گفت
[ترجمه ترگمان]مادرم در مورد این موضوع با لحنی شیوا سخن می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She strove to perform all her wifely functions perfectly.
[ترجمه گوگل]او تلاش کرد تا تمام وظایف همسری خود را به خوبی انجام دهد
[ترجمه ترگمان]سعی داشت تمام توابع wifely را به طور کامل انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her tone is wifely, concerned, but not patronizing.
[ترجمه گوگل]لحن او همسرانه، نگران کننده است، اما نه حمایتی
[ترجمه ترگمان]لحن صدایش هم مثل wifely، اما نه متکبر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The longer you provide wifely comforts while he obsesses about this woman, the worse it's going to be.
[ترجمه گوگل]در حالی که او در مورد این زن وسواس دارد، هر چه مدت بیشتری برای همسرتان آرامش ایجاد کنید، اوضاع بدتر خواهد شد
[ترجمه ترگمان]هر چه بیشتر از این زن در مورد این زن حرف بزنی، بیشتر آسایش و آسایش را فراهم می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Instead the focus is repeatedly turned toward establishing wifely submission as the guarantee of a rewarding, peaceful marriage.
[ترجمه گوگل]در عوض، مکرراً تمرکز بر ایجاد تسلیم همسر به عنوان تضمین یک ازدواج سودمند و مسالمت آمیز است
[ترجمه ترگمان]در عوض، این تمرکز مکرر به سوی ایجاد یک تسلیم در برابر wifely به عنوان ضمانت یک ازدواج صلح آمیز و صلح آمیز معطوف شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. No failure to perform wifely duties that would push you over the edge?
[ترجمه گوگل]آیا کوتاهی در انجام وظایف همسری که شما را از مرزها دور کند؟
[ترجمه ترگمان]هیچ شکستی در کار نبود که وظایف زنانه را بر لبه پرتگاه تحمیل کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was not wifely modesty at all . By so much was her pride satisfied.
[ترجمه گوگل]اصلا حیای همسرانه نبود تا این حد غرور او راضی بود
[ترجمه ترگمان]اصلا حجب و حیای زنانه به نظر نمی رسید با این همه، غرورش ارضا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That night, Charlotte performed a more traditional wifely duty.
[ترجمه گوگل]در آن شب، شارلوت یک وظیفه زناشویی سنتی تری انجام داد
[ترجمه ترگمان]آن شب، شارلوت یک وظیفه wifely را انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Beth: About that. . . I can't wait to start cooking for you and making things nice around here, but there are certain other. . . wifely duties that I don't want to rush into.
[ترجمه گوگل]بث: در مورد آن من نمی توانم صبر کنم تا برای شما آشپزی کنم و چیزهای خوبی در اینجا درست کنم، اما موارد دیگری نیز وجود دارد وظایف همسری که من نمی خواهم عجله کنم
[ترجمه ترگمان]در این مورد، من نمی تونم صبر کنم تا برای تو آشپزی کنم و اینجا رو خوب جلوه بدم، اما یه وظایف زنانه دیگه هم هست که من نمیخوام عجله کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In fact, wifely obedience was pretty much synonymous with marriage.
[ترجمه گوگل]در واقع، اطاعت از همسر تقریباً مترادف با ازدواج بود
[ترجمه ترگمان]در حقیقت اطاعت wifely هم با ازدواج مترادف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. What are wifely duties?
[ترجمه گوگل]وظایف همسری چیست؟
[ترجمه ترگمان]وظایف زنانه چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A 2 What are wifely duties?
[ترجمه گوگل]الف 2 وظایف همسری چیست؟
[ترجمه ترگمان]A چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Pandora moved into the home of her new husband, and took up her wifely duties. . .
[ترجمه گوگل]پاندورا به خانه شوهر جدیدش نقل مکان کرد و وظایف همسری خود را بر عهده گرفت
[ترجمه ترگمان]پاندورا به خانه شوهر جدیدش نقل مکان کرد و وظایف زنانه او را در نظر گرفت …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was not always an easy man, but she was devoted to him and became an exemplar of wifely support.
[ترجمه گوگل]او همیشه مرد آسانی نبود، اما او به او فداکار بود و نمونه ای از حمایت همسران بود
[ترجمه ترگمان]او همیشه مرد ساده ای نبود، اما به او علاقه داشت و از حمایت زنانه خود برخوردار می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زنانه (صفت)
female, womanish, womanlike, womanly, wifely

در خور زنان (صفت)
womanly, wifely

مثل زوجه (صفت)
wifely

دارای نگاه زنانه (صفت)
wifely

انگلیسی به انگلیسی

• characteristic of or relating to a wife, befitting a wife
wifely is used to describe things a woman does, has, or is expected to do because she is married; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

بانوانه. [ ن ُ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) زنانه. همچون زنان. به رسم زنان. به آیین بانوان :
خواست تا بانوی فسانه سرای
آرد آیین بانوانه بجای.
نظامی.
وظیفه همسری، وظیفه شوهرداری.

بپرس