wield

/ˈwiːld//wiːld/

معنی: اداره کردن، گردانیدن، خوب بکار بردن
معانی دیگر: (ابزار یا سلاح را با مهارت) به کار بردن، مورد استعمال قرار دادن، استفاده کردن (از)، (قدرت و غیره) اعمال کردن، در دست داشتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wields, wielding, wielded
مشتقات: wieldable (adj.), wielder (n.)
(1) تعریف: to handle and use (a weapon, tool, or the like), esp. with power or control.
مترادف: ply
مشابه: brandish, flourish, handle, manage, manipulate, operate, use

- She'd had plenty of practice, and she knew how to wield a gun.
[ترجمه گوگل] او تمرین زیادی داشت و می‌دانست که چگونه اسلحه به دست بگیرد
[ترجمه ترگمان] او به اندازه کافی تمرین کرده بود و می دانست چطور از یک تفنگ استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The crowd moved back as the man wielded the baseball bat.
[ترجمه گوگل] در حالی که مرد چوب بیسبال را به دست می گرفت، جمعیت به عقب رفتند
[ترجمه ترگمان] جمعیت به عنوان مردی که چوب بیس بال را در دست داشت به عقب رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His father had taught him how to wield an axe.
[ترجمه گوگل] پدرش تبر زدن را به او یاد داده بود
[ترجمه ترگمان] پدرش طرز استفاده از تبر را به او یاد داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to exert or use (influence, power, or the like).
مترادف: exert
مشابه: apply, employ, exercise, use

- He wields authority with a heavy hand.
[ترجمه گوگل] او اقتدار را با دستی سنگین اعمال می کند
[ترجمه ترگمان] او با دست سنگین قدرت خود را کنترل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The duke wielded a great deal of influence at court.
[ترجمه گوگل] دوک نفوذ زیادی در دربار داشت
[ترجمه ترگمان] دوک اعظم نفوذ خود را در دربار به کار برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The men who wield the power are certainly backing him to the hilt.
[ترجمه گوگل]مردانی که قدرت را در دست دارند، مطمئناً از او حمایت می کنند
[ترجمه ترگمان]مردانی که از این قدرت استفاده می کنند مسلما او را به قبضه شمشیر می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. How much clout does Cohen wield?
[ترجمه گوگل]کوهن چقدر نفوذ دارد؟
[ترجمه ترگمان]کوهن چقدر قدرت دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The little guy can sometimes wield the Freedom of Information Act to impressive effect.
[ترجمه گوگل]پسر کوچولو گاهی اوقات می تواند قانون آزادی اطلاعات را به تأثیر چشمگیری برساند
[ترجمه ترگمان]فرد کوچک گاهی اوقات می تواند از آزادی عمل اطلاعات برای تاثیر گذاری استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Both men wield wonderful, not to say mythic, influence to this day.
[ترجمه گوگل]هر دو مرد تا به امروز از تأثیر شگفت انگیز و نه افسانه ای برخوردارند
[ترجمه ترگمان]هر دو انسان عالی عمل می کنند، نه برای گفتن که به هم می گویند، و تا امروز تاثیر دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They wield enormous political power.
[ترجمه گوگل]آنها قدرت سیاسی عظیمی دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها قدرت سیاسی عظیمی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Though the central banks wield enormous power, we should not overstate their ability to shape the economy in the long run.
[ترجمه گوگل]اگرچه بانک‌های مرکزی از قدرت عظیمی برخوردارند، اما نباید توانایی آنها را برای شکل دادن به اقتصاد در بلندمدت اغراق کنیم
[ترجمه ترگمان]اگرچه بانک های مرکزی قدرت زیادی دارند، اما ما نباید درباره توانایی آن ها برای شکل دادن به اقتصاد در طولانی مدت اغراق کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And one of these hands may wield the instrument of pastiche.
[ترجمه گوگل]و یکی از این دست ها ممکن است ساز پاستیچ را در دست بگیرد
[ترجمه ترگمان]و یکی از این دست ها می تواند از ابزار of استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But in doing this they do not wield a power which is independent of the class struggle.
[ترجمه گوگل]اما در انجام این کار قدرتی مستقل از مبارزه طبقاتی در اختیار ندارند
[ترجمه ترگمان]اما در انجام این کار، آن ها از قدرتی که مستقل از مبارزه طبقاتی است استفاده نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The question is how the sheik plans to wield that power, and to what end.
[ترجمه گوگل]سؤال این است که شیخ چگونه قصد دارد از این قدرت استفاده کند و به چه منظوری
[ترجمه ترگمان]سوال این است که آیا این شیخ قصد دارد این قدرت را به عمل آورد و تا چه حد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I draw no distinction between those who wield the weapons of destruction and those who do red-cross work.
[ترجمه گوگل]من هیچ تمایزی بین کسانی که از سلاح های تخریب استفاده می کنند و کسانی که کارهای صلیب سرخ انجام می دهند قائل نیستم
[ترجمه ترگمان]من بین کسانی که سلاح های کشتار را به کار می گیرند و کسانی که کار فرامرزی انجام می دهند هیچ تمایزی قائل نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Others were content to wield power in the party machines rather than in the public eye.
[ترجمه گوگل]دیگران راضی بودند که قدرت را در ماشین های حزبی به جای در چشم مردم به کار گیرند
[ترجمه ترگمان]دیگران به جای استفاده از چشم مردم، به استفاده از قدرت در ماشین های حزبی راضی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In allowing authority figures to wield power over us indiscriminately, we surrender our rights to choose to take responsibility.
[ترجمه گوگل]با اجازه دادن به شخصیت‌های اقتدار برای اعمال قدرت بر ما بدون تبعیض، ما از حقوق خود برای انتخاب مسئولیت تسلیم می‌شویم
[ترجمه ترگمان]با اجازه دادن به چهره های قدرت که آزادانه بر ما حکومت کنند، حقوق خود را تسلیم می کنیم تا مسئولیت را بر عهده بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These conglomerates are the media gatekeepers that wield extraordinary power over the ideas and information the public receives.
[ترجمه گوگل]این مجموعه‌ها دروازه‌بان‌های رسانه‌ای هستند که قدرت فوق‌العاده‌ای بر ایده‌ها و اطلاعات دریافتی عموم دارند
[ترجمه ترگمان]این مجتمع های تولیدی، محافظان رسانه ای هستند که قدرت فوق العاده ای را بر ایده ها و اطلاعات عمومی که مردم دریافت می کنند، به کار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. So Oxford's Lord Mayor was the first to wield the demolition hammer to help make way for a new business park.
[ترجمه گوگل]بنابراین لرد شهردار آکسفورد اولین کسی بود که چکش تخریب را برای کمک به ایجاد یک پارک تجاری جدید به کار گرفت
[ترجمه ترگمان]بنابراین، لرد لاس، شهردار آکسفورد، اولین کسی بود که از دستگاه تخریب استفاده کرد تا به ساخت یک پارک تجاری جدید کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This is the power they wield: the mortal importance of no one knowing they are there.
[ترجمه گوگل]این همان قدرتی است که آنها دارند: اهمیت فانی این است که هیچ کس از حضور آنها در آنجا خبر ندارد
[ترجمه ترگمان]این قدرتی است که آن ها از آن استفاده می کنند: اهمیت کشنده هیچ کسی که می داند آن ها آنجا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اداره کردن (فعل)
address, execute, operate, conduct, direct, man, moderate, manage, manipulate, administer, run, rule, wield, administrate, keep, steer, helm, chairman, preside, engineer, officiate, stage-manage

گردانیدن (فعل)
wield, avert

خوب بکار بردن (فعل)
wield

انگلیسی به انگلیسی

• exert, exercise (influence, power, etc.); handle with skill (e.g. a weapon); brandish, hold
if you wield a weapon, you carry it and use it; a literary word.
if someone wields power, they have it and are able to use it; a literary word.

پیشنهاد کاربران

1. بکار بردن. استفاده کردن از 2. ( از چیزی ) به عنوان سلاح استفاده کردن 3. در دست داشتن 4. برخوردار بودن 5. اعمال کردن
مثال:
the unions wield enormous power
اتحادیه ها نفوذ و سلطه ی فوق العاده ای اعمال کردند.
اتحادیه ها از نفوذ و سلطه ی فوق العاده ای برخوردار بودند.
این فعل مخصوصا برای به دست گرفتن ابزار یا سلاح به کار می رود پس شایسته است بگوییم:
به دست گرفتن
" تو دستش"
مثلا:
او با مردی که چاقو تو دستش بود مواجه شد.
She was confronted by a man wielding a knife
" نفوذ داره ، قدرت تو دستشه"
He still wields enormous influence in politics
اوهنوز تو سیاست نفوذ زیادی داره
در اختیار داشتن
1. دست زدن و استفاده از ( ابزار یا سلاح ) ، به ویژه. با مهارت و کنترل
2. اعمال یا حفظ ( قدرت یا نفوذ قدرت و غیره ) ، مانند حکمرانی یا تسلط
3. باستانی
راهنمایی یا هدایت کردن
4. باستانی
حکومت کردن؛ مدیریت
● داشتن سلاح یا وسیله ای به نحوی که گویی قصد استفاده از آن را داری ( مثلا دیدین بچه ها یه چیزی میگیرن دستشون و وانمود میکنن که میخوان پرت کنن سمت یکی )
● wield influence/ power. . .
داشتن تاثیر و نفوذ در افراد دیگر
اسلحه/ چاقو کشیدن, حمل سلاح و استعمال آن
داشتن قدرت، نفوذ و. . و اعمال آن
The police arreste the knife wielding burglar
To wield great powe/ huge influence
حمل کردن ( سلاح )

بپرس