width

/ˈwɪdθ//wɪtθ/

معنی: وسعت، پهنه، پهنا، عرض، عریضی، ضخامت، چیز پهن
معانی دیگر: پهنی، گسترش، پهناوری، دامنه، گستره، گشادگی، فراخی، (پارچه و غیره) قواره، تخته

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the length or extent of something from one side to the other; breadth.

- We need a board with a width of six inches.
[ترجمه گوگل] ما به یک تخته با عرض شش اینچ نیاز داریم
[ترجمه ترگمان] ما به یک تخته با عرض شش اینچ نیاز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the quality or fact or being wide; range or extent; wideness.
متضاد: narrowness
مشابه: dimension

- We hesitated to cross the river because of its width.
[ترجمه گوگل] برای عبور از رودخانه به دلیل عرض آن تردید داشتیم
[ترجمه ترگمان] برای عبور از رودخانه به خاطر عرض آن تردید کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The width of his experience makes him a good candidate.
[ترجمه ناهید] گستره ی تجربیات او باعث می شود او نامزد خوبی باشد
|
[ترجمه گوگل] وسعت تجربه او او را به یک کاندیدای خوب تبدیل می کند
[ترجمه ترگمان] عرض تجربیات او باعث می شود که او کاندیدای خوبی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a piece of something of a specific degree of wideness, such as fabric from selvage to selvage.

- The tablecloth requires two widths of fabric.
[ترجمه گوگل] سفره به دو عرض پارچه نیاز دارد
[ترجمه ترگمان] این رومیزی به دو طرف پارچه نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a width of velvet
یک قواره (پارچه ی) مخمل

2. give width to a sleeve
آستین را گشاد کردن

3. the width of his knowledge
وسعت دانش او

4. the width of the building from out to out
پهنای بنا از بیرون به بیرون،عرض ساختمان از بیرون

5. the width of this rug
پهنای این فرش

6. a road of this width
جاده ای به این پهنی

7. a window of standard width
پنجره ای به عرض معمولی

8. a box has three dimensions: length, width and depth
جعبه سه بعد دارد: درازا و پهنا و ژرفا

9. flat surfaces have two dimensions: length and width
چیزهای پهن (مسطح) دو فرامون دارند: طول و عرض.

10. the room's length is six and its width is four meters
درازای اتاق شش متر و پهنای آن چهارمتر است.

11. the amazon gradually spreads out and reaches a width of six miles
رود آمازون به تدریج وسیع می شود و به پهنای شش مایل می رسد.

12. Allow for some shrinkage in both length and width.
[ترجمه گوگل]هم از نظر طول و هم در عرض مقداری جمع شدگی اجازه دهید
[ترجمه ترگمان]برای برخی از انقباض در هر دو طول و هم عرض استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Use a rule to measure the width of that cloth.
[ترجمه گوگل]از یک قانون برای اندازه گیری عرض آن پارچه استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]برای اندازه گیری عرض این پارچه از یک قاعده استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The pattern goes across the full width of the material.
[ترجمه گوگل]الگوی تمام عرض مواد را طی می کند
[ترجمه ترگمان]این الگو از عرض کامل ماده عبور می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The terrace runs the full width of the house.
[ترجمه گوگل]تراس در تمام عرض خانه اجرا می شود
[ترجمه ترگمان]تراس به پهنای یک خانه امتداد دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The needle is seven times smaller than the width of a human hair.
[ترجمه گوگل]این سوزن هفت برابر کوچکتر از عرض یک موی انسان است
[ترجمه ترگمان]عقربه هفت برابر کوچک تر از عرض یک موی انسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The road narrows to a width of just four metres.
[ترجمه گوگل]عرض جاده تنها چهار متر است
[ترجمه ترگمان]جاده به عرض چهار متر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It's about six metres in width.
[ترجمه گوگل]عرض آن حدود شش متر است
[ترجمه ترگمان]عرض آن حدود شش متر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وسعت (اسم)
tract, limit, extent, spread, space, ambit, scope, gamut, vastness, expanse, width, latitude, tether, purview

پهنه (اسم)
field, area, racket, arena, sheet, width

پهنا (اسم)
expanse, width, breadth

عرض (اسم)
presentation, width, breadth, latitude, petition, ordinate

عریضی (اسم)
width, breadth

ضخامت (اسم)
density, width, solidity, stoutness, thickness

چیز پهن (اسم)
width

تخصصی

[عمران و معماری] عرض - پهنا
[برق و الکترونیک] پهنا 1. بعد افقی تصویر تلویزیون یا فکس 2. مدت زمان پالس . - عر ض
[زمین شناسی] پهنا، عرض، ضخامت یک رگه اصلی که با زاویه قایمه نسبت به شیب اندازه گیری می شود
[ریاضیات] عرض، پهنا، پهنه
[آمار] پهنا
[آب و خاک] عرض، پهنا
[سینما] پهنا (ویدئو)

انگلیسی به انگلیسی

• breadth, thickness
the width of something is the distance that it measures from one side to the other.

پیشنهاد کاربران

length = طول
width = عرض
width: عرض
wide: پهن، عریض
width ( n ) ( wɪdθ ) =the measurement from one side of something to the other, e. g. It's about 10 yards in width.
width
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : widen
✅️ اسم ( noun ) : width / wide
✅️ صفت ( adjective ) : wide
✅️ قید ( adverb ) : wide / widely
Storeinac
اتساع
پهنا
سایز پا

بپرس