widow

/ˈwɪdoʊ//ˈwɪdəʊ/

معنی: بیوه، بیوهزن، بیوه کردن، بیوه شدن
معانی دیگر: شوهر مرده، شوهر کسی را کشتن، (امریکا) زنی که شوهرش او را تنها می گذارد، (چاپ) نیم سطر بالای صفحه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a woman whose husband has died and who has not married again.

- She had become a widow at a young age but resolved never to remarry.
[ترجمه آرشام] او در سن جوانی بیوه شد اما هرگز برای ازدواج تصمیم نگرفت
|
[ترجمه گوگل] او در جوانی بیوه شده بود، اما تصمیم گرفت هرگز دوباره ازدواج نکند
[ترجمه ترگمان] او بیوه شده بود ولی تصمیم گرفته بود دوباره ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This tragic accident left her a widow.
[ترجمه گوگل] این حادثه تلخ او را بیوه کرد
[ترجمه ترگمان] این حادثه غم انگیز او را بیوه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The general's widow is still living.
[ترجمه گوگل] بیوه ژنرال هنوز زنده است
[ترجمه ترگمان] بیوه ژنرال هنوز زنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: widows, widowing, widowed
مشتقات: widowhood (n.)
• : تعریف: to make (a woman) a widow.

- The war widowed many women.
[ترجمه مبینا] بسیاری از زنان در جنگ بیوه شدند
|
[ترجمه گوگل] جنگ بسیاری از زنان را بیوه کرد
[ترجمه ترگمان] جنگ زنان بسیاری را بیوه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was widowed by an auto accident.
[ترجمه گوگل] او بر اثر تصادف اتومبیل بیوه شد
[ترجمه ترگمان] اون با یه تصادف ماشین بیوه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the widow and her baby depended on the charity of their neighbors
بیوه زن و فرزند نوزاد او متکی به احسان همسایگان بودند.

2. the widow became reconciled to her lot
بیوه زن سرنوشت خود را قبول کرد.

3. the widow dresses modestly
بیوه زن عفیفانه لباس می پوشد.

4. the widow had denied herself any fun in life
بیوه زن هرگونه خوشی را در زندگی به خود حرام کرده بود.

5. the widow kept sighing
بیوه زن مرتبا آه می کشید.

6. the widow leaned over the yawn of the grave
بیوه زن روی دهانه ی قبر خم شد.

7. the widow was driven to every possible trick to entrap a suitable man
بیوه زن مجبور بود برای به تور انداختن یک مرد مناسب از کلیه ی حیله های ممکن استفاده کند.

8. a football widow
زنی که شوهرش او را تنها می گذارد و به تماشای فوتبال می رود.

9. a frazzled widow with six children
بیوه زن بی رمق با شش فرزند

10. a helpless widow
بیوه زن بینوا

11. a necessitous widow
بیوه زن تنگدست

12. a needy widow
بیوه زن تنگدست

13. a ready-to-cry widow
یک بیوه زن آماده به گریه

14. a merry old widow
بیوه زن زنده دل

15. he married a rich widow
او با بیوه زن پولداری ازدواج کرد.

16. the deceased leaves a widow and two children
متوفی یک بیوه زن و دو فرزند به جا گذاشته است.

17. he finally inveigled the rich widow into marrying him
بالاخره بیوه زن پولدار را فریب داد و با او ازدواج کرد.

18. her son's death left the widow single and penniless
مرگ پسرش بیوه زن را تنها و بی پول کرد.

19. the suppliant words of the widow
کلمات استغاثه آمیز آن بیوه زن

20. an outpouring of sympathy for the old widow
سیل همدردی با بیوه زن پیر

21. she hoped to match her son with the rich widow
او امیدوار بود که ترتیب ازدواج پسرش را با بیوه ی پولدار بدهد.

22. She's been a golf widow since she gave her husband his first set of clubs.
[ترجمه گوگل]او از زمانی که اولین مجموعه چماق را به شوهرش داد، بیوه گلف بوده است
[ترجمه ترگمان]از موقعی که شوهرش اولین گروه چوگان را به شوهرش داد، او یک بیوه گلف بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The grief-stricken widow refused to leave her dead husband's side.
[ترجمه گوگل]بیوه غمگین حاضر نشد کنار شوهر مرده خود را ترک کند
[ترجمه ترگمان]بیوه غمگین از رفتن به کنار شوهرش امتناع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The sorrowful widow begged for mercy.
[ترجمه گوگل]بیوه غمگین التماس رحمت کرد
[ترجمه ترگمان]بیوه زن sorrowful التماس کرد که رحم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Martha was a very rich young widow.
[ترجمه گوگل]مارتا یک بیوه جوان بسیار ثروتمند بود
[ترجمه ترگمان]مارتا بیوه ثروتمند و ثروتمندی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. His widow became a virtual recluse for the remainder of her life.
[ترجمه گوگل]بیوه او تا پایان عمر به یک گوشه نشین مجازی تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]بیوه او برای بقیه عمرش به طور مجازی recluse شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The widow and children are very poorly off.
[ترجمه گوگل]وضعیت بیوه و بچه ها بسیار ضعیف است
[ترجمه ترگمان]بیوه زن و بچه ها خیلی poorly
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The widow has willed away all her fortune.
[ترجمه گوگل]بیوه تمام ثروت خود را وصیت کرده است
[ترجمه ترگمان]بیوه زن تمام ثروت خود را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیوه (اسم)
widow

بیوه زن (اسم)
widow

بیوه کردن (فعل)
widow

بیوه شدن (فعل)
widow

تخصصی

[کامپیوتر] سطر بیوه ؛ سطر تنهای اول صفحه ؛ اولین خط یک پاراگراف که در انتهاب یک صفحه متن تنها قرار دارد - تنها - اولین خط یک پاراگراف که در آخرین خط یک صفحه به صورت تنها قرار دارد. برخی از کلمه پردازها به طور خودکار این خطوط تنها را از انتهای صفحه بر میدارند. نگاه کنید به orphan.

انگلیسی به انگلیسی

• woman whose husband has died
cause to become a widow or a widower because of the death of a spouse; take away something valuable
a widow is a woman whose husband has died.

پیشنهاد کاربران

بیوه. بیوه زن
مثال:
suttee is an act of burning a widow on her husband's funeral pyre
سوتی عمل سوزاندن یک زن بیوه است روی تل هیزم در مراسم دفن جسد مردة شوهرش.
widow: زنی که شوهرش مُرده
widower: مردی که شوهرش مُرده
widow ( n ) ( wɪdoʊ ) =a woman whose husband has died and who hasn't married again, e. g. She may be entitled to a widow's benefits under her husband's pension.
widow
widow
واژه ای ایرانی - اوروپایی ( ایری - اوری ) همریشه با
آلمانی : Witwe
پارسی : بیوه ( پارسی کهن : بیتوِه / بیدوِه )
کافت و کاو واژه :
انگلیسی : widow : wi - dow
آلمانی : Witwe : wi - twe
...
[مشاهده متن کامل]

پارسی : بیوه ( بیتوه/ بیدوِه ) : بی - وه ( تِوِه /دِوِه )
در پارسی وات " ت/د " با گزشت زمان اُفتاده است.
پیشوند : - wi وَ بی - در پارسی ؛ در پارسی میانه و دیره ( باستان ) وی - ؛ به سورشِ گُ - هم به کار می رود مانند : گُسَستَن ، گُریختَن ، گُداختَن . . . که مینش : جُدا ، کَنده ، بُریده ، گُسسته ، غَتیده می دهد .
سِتاک dow در انگلیسی نو ، do گردیده
ستاک twe در آلمانی ، tun = کردن
ستاک وِه در پارسی نو که تِوِه / دِوِه در پارسی دیرین لفزیده می شده ، تَوان در پارسی نو است که اکنون مینه can یا konnen آلمانی می دهد.
روی هم رفته مینه ی هر سه واژه : جدا کرده ، جدا شده ، گسسته شده ، بی تَوانسته ، بی توانیده

widow ( مطالعات زنان )
واژه مصوب: بیوه زن
تعریف: زنی که پس از درگذشت همسرش یا طلاق از او ازدواج نکرده باشد
برگ سبزی تحفه ی درویش
Widow : بیوه
Willow : بید ( درخت )
زنی که شوهرش را در جوانی از دست داده است یعنی شوهرش مرد
بیوه

بپرس