پسوند ( suffix )
• : تعریف: existing or extending over (such) an area or region.
- nationwide
[ترجمه سارا] وسیع بزرگ بدون انتها|
[ترجمه اسی] در کل کشور|
[ترجمه گوگل] در سراسر کشور[ترجمه ترگمان] کشور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
حالات: wider, widest
حالات: wider, widest
• (1) تعریف: extending over a considerable or large area from side to side.
• مترادف: broad, expansive, vast
• متضاد: narrow, slender
• مشابه: beamy, big, extensive, immense, large, massive, spacious, sweeping, widespread
• مترادف: broad, expansive, vast
• متضاد: narrow, slender
• مشابه: beamy, big, extensive, immense, large, massive, spacious, sweeping, widespread
- a wide horizon
• (2) تعریف: having an exact or specified dimension from side to side.
• مترادف: broad
• متضاد: tall
• مشابه: long, thick
• مترادف: broad
• متضاد: tall
• مشابه: long, thick
- a path four feet wide
[ترجمه بنیتا عبدالرضایی] پهن، بزرگ، پهناور|
[ترجمه گوگل] مسیری به عرض چهار فوت[ترجمه ترگمان] یک راه به عرض چهار پا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: characterized by great scope or range.
• مترادف: expansive, extensive, spacious, sweeping, vast
• مشابه: broad, comprehensive, far-reaching, great, immense, long, widespread
• مترادف: expansive, extensive, spacious, sweeping, vast
• مشابه: broad, comprehensive, far-reaching, great, immense, long, widespread
- the wide prairie
- wide understanding
• (4) تعریف: completely open; extended.
• متضاد: closed
• مشابه: big, dilated, expanded, extended, large, outspread, wide-open, widespread
• متضاد: closed
• مشابه: big, dilated, expanded, extended, large, outspread, wide-open, widespread
- Surprise showed in her wide eyes.
[ترجمه hana] در چشمان درشتش تعجب ( شگفتی ) دیده می شد|
[ترجمه گوگل] تعجب در چشمان گشادش نمایان شد[ترجمه ترگمان] در چشمان درشتش، Surprise نمایان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: full; roomy.
• مترادف: ample, roomy
• متضاد: constricted, narrow
• مشابه: big, broad, capacious, commodious, full, generous, large, spacious
• مترادف: ample, roomy
• متضاد: constricted, narrow
• مشابه: big, broad, capacious, commodious, full, generous, large, spacious
- The suit coat is too wide at the bottom.
[ترجمه گوگل] کت کت و شلوار در پایین خیلی گشاد است
[ترجمه ترگمان] کت کت و شلوار خیلی پهن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کت کت و شلوار خیلی پهن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: away or apart from a certain point or goal (often fol. by of).
• مشابه: astray, off
• مشابه: astray, off
- a guess wide of the answer
[ترجمه گوگل] حدس گسترده ای از پاسخ
[ترجمه ترگمان] به این نتیجه رسیده بود که این پاسخ کام لا روشن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به این نتیجه رسیده بود که این پاسخ کام لا روشن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a shot wide of the target
[ترجمه گوگل] یک شلیک از عرض هدف
[ترجمه ترگمان] تیری در عرض چند دقیقه به هدف اصابت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تیری در عرض چند دقیقه به هدف اصابت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: wideness (n.)
مشتقات: wideness (n.)
• (1) تعریف: over a great distance or area.
• مترادف: far, far and wide
• مشابه: abroad, everywhere
• مترادف: far, far and wide
• مشابه: abroad, everywhere
- He searched far and wide for her.
[ترجمه گوگل] دور و بر او را جستجو کرد
[ترجمه ترگمان] دور تا دور و اطرافش را جستجو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دور تا دور و اطرافش را جستجو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to the full extent; completely.
• مترادف: completely, fully, totally
• مشابه: entirely, wholly
• مترادف: completely, fully, totally
• مشابه: entirely, wholly
- The window was wide open.
• (3) تعریف: away or apart from a certain point or goal; astray.
• مترادف: astray, off
• مشابه: afield, aside, off the track
• مترادف: astray, off
• مشابه: afield, aside, off the track
- His throw went wide.
[ترجمه گوگل] پرتاب او به بیرون رفت
[ترجمه ترگمان] دستش را به طرف او دراز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دستش را به طرف او دراز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید