wholly

/ˈhoʊlli//ˈhəʊlli/

معنی: تماما، کاملا، روی هم، جمعا، بطور اکمل
معانی دیگر: کلا، سرتاسر، تمام و کمال

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: entirely; completely.
مشابه: all, altogether, downright, full, in full, overall, quite, whole

- That is not wholly true.
[ترجمه گوگل] این کاملا درست نیست
[ترجمه ترگمان] این اصلا درست نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: solely; exclusively.
مشابه: all

- A course dealing wholly with a single author.
[ترجمه گوگل] دوره ای که به طور کامل با یک نویسنده سر و کار دارد
[ترجمه ترگمان] البته با یک نویسنده ساده سروکار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. it is wholly immaterial whether he stays or not
ماندن یا نماندن او اصلا اهمیتی ندارد.

2. She had acted in ways that he found wholly admirable.
[ترجمه گوگل]او طوری رفتار کرده بود که او کاملاً قابل تحسین بود
[ترجمه ترگمان]او طوری رفتار کرده بود که به کلی قابل تحسینی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was completely/totally/wholly unprepared for what he saw.
[ترجمه گوگل]او برای آنچه می دید کاملاً/کاملاً/کاملاً آماده نبود
[ترجمه ترگمان]او کاملا یا کاملا آماده برای آنچه می دید آمادگی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His comments were wholly inappropriate on such a solemn occasion.
[ترجمه گوگل]نظرات او در چنین مناسبتی کاملاً نامناسب بود
[ترجمه ترگمان]نظرات او در چنین موقعیتی کاملا نامناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I am wholly incredulous of the truth of his story.
[ترجمه گوگل]من کاملاً به حقیقت داستان او بی اعتقاد هستم
[ترجمه ترگمان]من کاملا از حقیقت داستان او نا اطمینان دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His mind was wholly taken up with the question.
[ترجمه گوگل]ذهنش کاملا درگیر این سوال شده بود
[ترجمه ترگمان]ذهنش کاملا با این مساله درگیر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In my opinion, the decision was wholly justified.
[ترجمه گوگل]به نظر من این تصمیم کاملا موجه بود
[ترجمه ترگمان]به نظر من، تصمیم کاملا موجه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His casual behaviour was wholly inappropriate for such a formal occasion.
[ترجمه گوگل]رفتار گاه به گاه او برای چنین موقعیت رسمی کاملاً نامناسب بود
[ترجمه ترگمان]رفتار غیر عادی او برای چنین موقعیت رسمی نامناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The aims of the organization are wholly peaceful.
[ترجمه گوگل]اهداف سازمان کاملاً صلح آمیز است
[ترجمه ترگمان]اهداف این سازمان کاملا صلح آمیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The existing law is not wholly satisfactory.
[ترجمه گوگل]قانون موجود کاملاً رضایت بخش نیست
[ترجمه ترگمان]قانون موجود کاملا رضایت بخش نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For urban areas this approach was wholly inadequate.
[ترجمه گوگل]برای مناطق شهری این رویکرد کاملاً ناکافی بود
[ترجمه ترگمان]برای مناطق شهری این رویکرد کاملا ناکافی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The differences in the children's achievements were not wholly explicable in terms of their social backgrounds.
[ترجمه گوگل]تفاوت در دستاوردهای کودکان از نظر زمینه اجتماعی کاملاً قابل توضیح نبود
[ترجمه ترگمان]تفاوت در دستاوردهای کودکان به طور کامل از لحاظ پیشینه اجتماعی آن ها به دست نیامده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her advice has frequently been less than wholly helpful.
[ترجمه گوگل]توصیه های او اغلب کمتر از اینکه کاملاً مفید باشد
[ترجمه ترگمان]نصیحت او بارها و بارها به کلی مفید واقع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our Intelligence Service was untrained, cumbersome, and almost wholly ineffectual.
[ترجمه گوگل]سرویس اطلاعاتی ما آموزش ندیده، دست و پا گیر و تقریباً کاملاً بی تأثیر بود
[ترجمه ترگمان]سرویس جاسوسی ما تعلیم نیافته بود، تنگ و سنگین بود و تقریبا بی فایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Most people would consider such risks wholly unacceptable.
[ترجمه گوگل]اکثر مردم چنین خطراتی را کاملاً غیرقابل قبول می دانند
[ترجمه ترگمان]اکثر مردم چنین ریسک هایی را کاملا غیرقابل قبول می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تماما (قید)
well, altogether, all, quite, wholly, fully, throughout, in toto, stark, teetotally, hand-and-foot

کاملا (قید)
outright, exactly, altogether, quite, smack, whole-hog, wholly, fully, entirely, totally, thru, in toto, teetotally, hand-and-foot, utterly, scot and lot, soundly, throughly

روی هم (قید)
wholly, overhand, in sum

جمعا (قید)
wholly, totally, utterly

بطور اکمل (قید)
wholly

انگلیسی به انگلیسی

• completely, totally, fully, absolutely
wholly means completely.

پیشنهاد کاربران

بپرس