wholesale

/ˈhoʊlseɪl//ˈhəʊlseɪl/

معنی: عمدهفروشی، عمدهفروشی کردن، بطور یکجا
معانی دیگر: کلان فروشی، بنکدار، در سطح گسترده، در مقیاس وسیع، چکی، (به صورت ) یکجا، گسترده، قلمب، قلمبه، سرجمع، گته، بی تمایز، همگانی، به طور گسترده، سرتاسری، به کلی، یکجا، کلان فروختن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the sale of goods in large quantity and at less than the price charged to customers buying in small amounts. (Cf. retail.)

- Our company only deals in wholesale.
[ترجمه Sara] شرکت ما فقط به صورت عمده فروشی توزیع می کند.
|
[ترجمه گوگل] شرکت ما فقط به صورت عمده فعالیت می کند
[ترجمه ترگمان] شرکت ما تنها در عمده فروشی سر و کار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, pertaining to, or carrying on the sale of goods at wholesale.

- Even at the wholesale price, these are pretty expensive.
[ترجمه گوگل] حتی در قیمت عمده فروشی، اینها بسیار گران هستند
[ترجمه ترگمان] حتی در قیمت عمده فروشی، اینها بسیار گران قیمت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There is a wholesale fish market by the pier.
[ترجمه Sara] یک فروشگاه عمده فروشی ماهی کنارِ اسکله وجود دارد.
|
[ترجمه گوگل] یک بازار عمده فروشی ماهی در کنار اسکله وجود دارد
[ترجمه ترگمان] یک بازار عمده فروشی ماهی در اسکله وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: widespread, large-scale, or indiscriminate.
متضاد: partial

- The battle was one of wholesale slaughter.
[ترجمه گوگل] نبرد یک کشتار عمده بود
[ترجمه ترگمان] نبرد یکی از wholesale قتل عام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
(1) تعریف: at the wholesale price.

- We can buy the plates wholesale, but we would have to buy at least a hundred.
[ترجمه گوگل] ما می توانیم بشقاب ها را به صورت عمده بخریم، اما باید حداقل صد تا بخریم
[ترجمه ترگمان] ما می توانیم صفحات را به طور عمده بخریم، اما باید دست کم صد دلار بخریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in great numbers, on a large scale, or indiscriminately.
متضاد: selectively

- The disease spread wholesale across the region.
[ترجمه گوگل] این بیماری به طور عمده در سراسر منطقه گسترش یافته است
[ترجمه ترگمان] این بیماری در سرتاسر منطقه شیوع پیدا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: wholesales, wholesaling, wholesaled
مشتقات: wholesaler (n.)
• : تعریف: to sell, engage in selling, or be sold at wholesale.

- Our company wholesales our machine-made products.
[ترجمه گوگل] شرکت ما محصولات ماشینی ما را عمده فروشی می کند
[ترجمه ترگمان] شرکت ما محصولات ساخت ماشین ما را تبلیغ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. wholesale criticism
انتقاد گسترده

2. wholesale prices
قیمت های عمده فروشی

3. a wholesale merchant
تاجر عمده فروش

4. the wholesale massacre of civilians
کشتار همگانی غیر نظامیان

5. at wholesale
1- به قیمت عمده فروشی 2- به میزان عمده فروشی

6. by wholesale
1- به قیمت عمده فروشی 2- از طریق عمده فروشی 3- به طور گسترده،به مقیاس وسیع،یک باره،یکجا

7. they rejected our proposals wholesale
پیشنهادات ما را به کلی رد کردند.

8. they killed off the mice by wholesale
موش ها را یکجا کشتند.

9. the retail price of each commodity is higher than its wholesale price
بهای خرده فروشی هر کالا از بهای عمده فروشی آن بیشتر است.

10. Such shoes usually wholesale for much less.
[ترجمه گوگل]چنین کفش هایی معمولاً با قیمت بسیار کمتر به صورت عمده فروشی می شوند
[ترجمه ترگمان]این کفش ها معمولا به طور عمده به طور عمده به فروش می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A wholesale rush from the burning stores.
[ترجمه گوگل]هجوم عمده فروشی از فروشگاه های در حال سوختن
[ترجمه ترگمان]یک هجوم دسته جمعی از فروشگاه های در حال سوختن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These young people die wholesale from heroin overdoses.
[ترجمه گوگل]این جوانان به دلیل مصرف بیش از حد هروئین به طور عمده می میرند
[ترجمه ترگمان]این جوانان به طور عمده از مصرف بیش از حد اعتیاد جان خود را از دست می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I am in the wholesale trade.
[ترجمه گوگل]من در تجارت عمده هستم
[ترجمه ترگمان]من در این عمده فروشی کار می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What the system needs is wholesale reform.
[ترجمه گوگل]آنچه نظام به آن نیاز دارد اصلاحات عمده است
[ترجمه ترگمان]آنچه که سیستم نیاز دارد اصلاح کامل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They wholesale the T - shirts at $ 5 each.
[ترجمه گوگل]آنها تی شرت ها را به قیمت 5 دلار به فروش می رسانند
[ترجمه ترگمان]قیمت هر کدام ۵ دلار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Some shopkeepers closed early to prevent the wholesale destruction of their property by the hooligans.
[ترجمه گوگل]برخی از مغازه داران برای جلوگیری از تخریب عمده اموالشان توسط اراذل و اوباش، زودتر تعطیل کردند
[ترجمه ترگمان]برخی مغازه داران زود تعطیل شدند تا از تخریب عمده اموالشان توسط اراذل جلوگیری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I can get it for you wholesale.
[ترجمه گوگل]من می توانم آن را به صورت عمده برای شما تهیه کنم
[ترجمه ترگمان]من می توانم این کار را به خاطر شما به عهده بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Wholesale slaughter was carried out in the name of progress.
[ترجمه گوگل]کشتار عمده به نام پیشرفت انجام شد
[ترجمه ترگمان]قتل عام زیادی به نام پیشرفت صورت گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. She's in the wholesale fruit trade.
[ترجمه گوگل]او در تجارت میوه فروشی است
[ترجمه ترگمان]این عمده فروشی میوه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عمده فروشی (اسم)
wholesale

عمده فروشی کردن (فعل)
wholesale

بطور یکجا (قید)
wholesale

تخصصی

[صنعت] عمده فروشی
[ریاضیات] عمده فروشی، کلی فروشی

انگلیسی به انگلیسی

• sale of goods to retailers in mass quantities
buy or sell in large quantities at a reduced price
pertaining to or engaged in the sale of goods to retailers in mass quantities; being on a large scale
on a large scale; in large quantities; at a wholesale price
you use wholesale to refer to the activity of buying and selling goods cheaply in large quantities, especially the activity of selling goods to shopkeepers who then sell them to the general public.
you also use wholesale to describe something you consider undesirable or unpleasant that you think is done to an excessive extent.

پیشنهاد کاربران

درسته، یکجا، بی کم وکاست
۱. عمده فروشی ۲. به قیمت عمده فروشی ۳. وسیع. گسترده. عمده. کامل ۴. در مقیاس وسیع ۵. بطور گسترده / ۱. عمده فروختن ۲. عمده فروشی کردن
مثال:
The wholesale price of milk is six cents a quart lower than retail.
...
[مشاهده متن کامل]

قیمت عمده فروشی شیر در هر کوارت، شش سنت از قیمت خرده فروشی ارزان تر است.
Many people were angry by the wholesale slaughter of birds.
بسیاری از مردم، از کشتار گسترده و وسیع پرندگان، خشمگین شدند.
By buying my ties wholesale I save fifteen dollars a year.
با خرید کراوات به قیمت عمده فروشی، سالی ۱۵ دلار صرفه جویی می کنم.

تمام عیار
عمده، عمده فروشی
عمده فروشی / کلی فروشی
عمده فروشی عبارت است از فروش کالا در مقادیر زیاد به خرده فروشان یا سایر مشاغل. عمده فروشان معمولاً کالاها را از تولیدکنندگان می خرند و سپس آن ها را به خرده فروشان به صورت نشانه گذاری می فروشند. این نشانه گذاری به عمده فروش اجازه می دهد تا سود کسب کند و هزینه های ذخیره و توزیع کالا را پوشش دهد.
...
[مشاهده متن کامل]

e. g. Eighty - five cents, wholesale
عمده فروشی، 85 سنت
اگر صفت باشد : وسیع ، گسترده ، عمده
به طور عمده، عمدتا
عمده فروشی
in large amounts as well as less costly

بپرس