صفت ( adjective )
• (1) تعریف: comprising the entire extent or amount.
• مترادف: entire
• مشابه: all, full, good, overall, round, thorough, total
• مترادف: entire
• مشابه: all, full, good, overall, round, thorough, total
- She stayed awake the whole night.
[ترجمه maria] اوتمام شب بیدار موند|
[ترجمه dreamer] او تمام شب را بیدار ماند .|
[ترجمه SAMIN] او تمام شب بیدار بود|
[ترجمه الهام] او تمام شب را بیدار ماند|
[ترجمه گنج جو] سرتاسر شب خواب به چشمانش نیامد.|
[ترجمه Asy] او شب را کامل بیدار ماند|
[ترجمه Setayesh] او تمام شب را بیدار ماند ( هر کی کیپاپره لایک کن )|
[ترجمه گوگل] تمام شب را بیدار ماند[ترجمه ترگمان] تمام شب را بیدار ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: having all the pieces or complete parts.
• مترادف: complete, entire, total
• متضاد: incomplete, partial
• مشابه: aggregate, all, full, overall, thorough, unabridged
• مترادف: complete, entire, total
• متضاد: incomplete, partial
• مشابه: aggregate, all, full, overall, thorough, unabridged
- The whole puzzle looks very different from what I expected when I saw it in pieces.
[ترجمه ناطوردشت] کل پازل بسیار متفاوت است از آنچه انتظار داشتم، وقتی که آن را تیکه تیکه دیدم.|
[ترجمه معلم دوست] پازل کامل ( کامل شده ) با ان چیزی که وقتی تیکه تیکه دیدم انتظار داشتم خیلی متفاوت بود.|
[ترجمه گوگل] کل پازل با آنچه که وقتی آن را تکه تکه دیدم انتظار داشتم بسیار متفاوت به نظر می رسد[ترجمه ترگمان] کل معما از چیزی که انتظارش را داشتم بسیار متفاوت به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: healthy; uninjured.
• مترادف: hale, healthy, sound, well
• مشابه: fine, recovered, right, robust, strong, unimpaired, uninjured
• مترادف: hale, healthy, sound, well
• مشابه: fine, recovered, right, robust, strong, unimpaired, uninjured
- After the accident it was a long time before she was whole again.
[ترجمه Azr] بعد از تصادف زمان زیادی طول کشید تا مثل قبل بشه|
[ترجمه nona] بعد از تصادف زمان زیادی طول کشید تادوباره خوب بشه|
[ترجمه گوگل] پس از تصادف، مدت زیادی طول کشید تا او دوباره سالم شد[ترجمه ترگمان] بعد از اتفاقی که افتاد، خیلی طول کشید تا دوباره تمام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: all in one piece; not divided.
• مترادف: entire, intact
• متضاد: divided
• مشابه: all, complete, inviolate, single, total, unbroken, undivided
• مترادف: entire, intact
• متضاد: divided
• مشابه: all, complete, inviolate, single, total, unbroken, undivided
- The snake swallowed the whole frog at once.
[ترجمه nona] مار کل قورباغه را یکباره قورت داد|
[ترجمه گوگل] مار تمام قورباغه را به یکباره بلعید[ترجمه ترگمان] مار فورا قورباغه را قورت داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: (informal) very great.
- I feel a whole lot better now.
[ترجمه هستی] من الان احساس کاملا بهتری دارم|
[ترجمه Asy] من احساس میکنم الان خیلی بهترم|
[ترجمه آیسان] من احساس میکنم الان خیلی بهترم.|
[ترجمه گوگل] الان خیلی احساس بهتری دارم[ترجمه ترگمان] الان احساس خیلی بهتری دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: as a whole, on the whole
عبارات: as a whole, on the whole
• (1) تعریف: all the pieces or parts of a thing; the entire amount of a thing.
• مترادف: ensemble, entirety, sum total, total
• متضاد: agglomeration, fraction, part
• مشابه: aggregate, all, amount, assemblage, gross, sum, totality
• مترادف: ensemble, entirety, sum total, total
• متضاد: agglomeration, fraction, part
• مشابه: aggregate, all, amount, assemblage, gross, sum, totality
• (2) تعریف: an entire or complete thing.
• مترادف: entirety, total
• متضاد: constituent, fraction, part
• مشابه: all, complement, totality
• مترادف: entirety, total
• متضاد: constituent, fraction, part
• مشابه: all, complement, totality
- He settled for half but would have preferred the whole.
[ترجمه گوگل] او به نصف رضایت داد اما کل را ترجیح می داد
[ترجمه ترگمان] نیمه راه خود را به پایان رسانده بود، اما ترجیح می داد همه چیز را ترجیح دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نیمه راه خود را به پایان رسانده بود، اما ترجیح می داد همه چیز را ترجیح دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
مشتقات: wholeness (n.)
مشتقات: wholeness (n.)
• : تعریف: (informal) altogether; entirely.
• مترادف: altogether, entirely, totally, wholly
• مشابه: absolutely, completely
• مترادف: altogether, entirely, totally, wholly
• مشابه: absolutely, completely
- a whole new way of cooking
[ترجمه گوگل] یک روش کاملا جدید برای آشپزی
[ترجمه ترگمان] یک روش کاملا جدید برای آشپزی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک روش کاملا جدید برای آشپزی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید