whistle

/ˈwɪsl̩//ˈwɪsl̩/

معنی: سوت، صفیر، غژغژ کننده، سوت زدن
معانی دیگر: سوت کشیدن، صفیر زدن، شپلیدن، (سوت فلزی را) زدن، (با سوت زدن) فرا خواندن، علامت دادن، راهبری کردن، صدای سوت مانند

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: whistles, whistling, whistled
عبارات: whistle in the dark
(1) تعریف: to make shrill high sounds by forcing air through a constricted opening such as pursed lips or a device.

- The child learned to whistle yesterday.
[ترجمه لیدا] دیروز کودک سوت زدن را یاد گرفت
|
[ترجمه سام] پسربچه دیروز سوت زدن را یاد گرفت
|
[ترجمه ب گنج جو] دیروز این بچه هه سوت زدن رو یاد گرفته ، تحویل بگیر.
|
[ترجمه گوگل] کودک دیروز سوت زدن را یاد گرفت
[ترجمه ترگمان] بچه دیروز سوت کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make similar sounds by forcing steam through a narrow opening.

- The tea kettle whistles within five minutes.
[ترجمه گوگل] کتری چای ظرف پنج دقیقه سوت می زند
[ترجمه ترگمان] کتری چای در عرض پنج دقیقه سوت می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make a similar sound by rapid movement through the air, as wind or a flying object.

- The baseball whistled past the outfielder.
[ترجمه گوگل] بیس بال از کنار بازیکن بیرون سوت زد
[ترجمه ترگمان] بیس بال از کنار the سوت زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to emit a similar sound, as do certain birds.

(5) تعریف: to signal or issue a command by such a sound or sounds.

- She whistled for the dog.
[ترجمه گوگل] او برای سگ سوت زد
[ترجمه ترگمان] برای سگ سوت زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to produce or utter by whistling.

- She whistled my favorite song.
[ترجمه گوگل] او آهنگ مورد علاقه من را سوت زد
[ترجمه ترگمان] آهنگ مورد علاقه ام را سوت زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to signal, direct, or command by, or as though by, whistling.

- The umpire whistled the start of the third quarter.
[ترجمه گوگل] داور شروع کوارتر سوم را سوت زد
[ترجمه ترگمان] داور از آغاز سه ماهه سوم سوت کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: whistleable (adj.)
عبارات: wet one's whistle
(1) تعریف: a shrill, high sound produced by the forcible expulsion of air through a narrow opening, such as pursed lips or a steam vent.
مشابه: alarm

(2) تعریف: a small instrument or pipe through which air or steam is blown to produce such a sound.
مشابه: alarm

(3) تعریف: the act or sound of whistling.

- The boy called the dog with a whistle.
[ترجمه Nika] پسر با سوت زدن سگ را صدا زد
|
[ترجمه گوگل] پسر با سوت سگ را صدا زد
[ترجمه ترگمان] پسر با سوت سگ را صدا زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The whistle of the tea kettle sent her running to the stove.
[ترجمه گوگل] سوت کتری چای او را به سمت اجاق گاز دوید
[ترجمه ترگمان] سوت ک تری چای او را به طرف بخاری فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. whistle for
خواستن ولی به دست نیاوردن

2. whistle in the dark
(هنگام خطر و غیره) سنگینی و ثبات خود را آزمودن،تظاهر به خونسردی کردن

3. the whistle sounded and hereupon the last passengers boarded the train
صوت به صدا درآمد و آخرین مسافران بی درنگ سوار ترن شدند.

4. to whistle a tune
آهنگی را سوت زدن

5. a plastic whistle
سوت پلاستیکی

6. a sharp whistle
سوت گوشخراش

7. blow the whistle (on someone)
لو دادن،(تخلف کسی را) گزارش دادن

8. wet one's whistle
(خودمانی) دم به خمره زدن

9. my dad used to whistle when he shaved
پدرم معمولا هنگام ریش تراشی سوت می زد.

10. spectators uttered a long whistle
تماشاچیان سوت طولانی کشیدند.

11. the referee blew his whistle and the crowd roared
داور مسابقه سوت زد و تماشاگران برخروشیدند.

12. i puckered my lips into a whistle
لب های خود را برای سوت زدن جمع کردم.

13. she rounded her lips and tried to whistle
او لب های خود را گرد کرد و کوشید سوت بزند.

14. A train sounded its whistle in the distance.
[ترجمه گوگل]قطاری از دور سوت خود را به صدا در آورد
[ترجمه ترگمان]صدای قطار در دوردست سوت بلندی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Please whistle up all the dogs quickly.
[ترجمه گوگل]لطفا همه سگ ها را سریع سوت بزنید
[ترجمه ترگمان]لطفا سریع سگ ها رو جمع کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The ship whistle shrieked to leave.
[ترجمه گوگل]سوت کشتی برای رفتن فریاد زد
[ترجمه ترگمان]صدای سوت کشتی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The referee blew the final whistle.
[ترجمه sina zandi] داور سوت ( پایان ) رو زد.
|
[ترجمه گوگل]داور سوت پایان بازی را به صدا درآورد
[ترجمه ترگمان]داور سوت آخر را منفجر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The teacher blew a whistle to start the race.
[ترجمه گوگل]معلم برای شروع مسابقه سوت زد
[ترجمه ترگمان]معلم سوتی کشید تا مسابقه را شروع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. His cheerful whistle dispelled her fears.
[ترجمه گوگل]سوت شاد او ترس او را از بین برد
[ترجمه ترگمان]سوت شاد او fears را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The referee blew his whistle.
[ترجمه گوگل]داور در سوت خود دمید
[ترجمه ترگمان]داور سوت او را منفجر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The conductor blew his whistle, and the tram stopped.
[ترجمه گوگل]راهبر سوت خود را به صدا درآورد و تراموا متوقف شد
[ترجمه ترگمان]رهبر ارکستر سوت خود را زد و ترن متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سوت (اسم)
alarm sound, whistle, catcall

صفیر (اسم)
whistle, whish, snorter

غژغژ کننده (اسم)
whistle, whizzer

سوت زدن (فعل)
whistle, sibilate, whiffle

تخصصی

[فوتبال] سوت

انگلیسی به انگلیسی

• shrill sound produced by forcing air through a small opening (as between the lips or teeth); device which produces a whistle by forcing air or steam through an opening (i.e. tea kettle, train whistle); act of whistling
produce a shrill sound by forcing air (or steam) through a small opening between the teeth or lips (or in a mechanical device, i.e. tea kettle or train); move quickly through the air making a whistle-like sound; call by whistling
when you whistle, you make a high sound by forcing your breath out between your lips. verb here but can also be used as a count noun. e.g. sean let out a low whistle of surprise.
if something whistles, it makes a loud, high sound.
a whistle is a small metal tube which you blow to produce a loud sound and attract someone's attention.
if you blow the whistle on someone or on something secret or illegal that they are doing, you tell someone, especially someone in authority, what they are doing.

پیشنهاد کاربران

The referee blew his whistle . داور در سوت خود دمید .
Whistle : سوت ، سوت زدن 📯
to make a high or musical sound by blowing air out through your lips
سوت. صفیر، سوت زدن، ورزش: سوت
دارای معنی متفاوت با whisper
سوت. صفیر. سوت زدن
whistle = to make a high sound by forcing air through a small hole or passage, especially through the lips, or through a special device held to the lips
فش فش کردن ( اگه در مورد چیزهایی مثل چوب دستی جادویی به کار بره )
Whistle در جواب دوست عزیزی که گفت اولین آهنگ بلک پینکه، اطلاعات نادرست ندید خواهشا!
بلک پینک اولین آهنگ و اولین موزیک ویدیوشون بومبایا ( boombayah ) بود، ویسل هم دومی!
سوت ( اسم ) ، سوت زدن ( فعل )
Make a musical sound with your lips nearly closed .
( From Oxford word skills book ) 😉
سوتیدن.
یه جورایی میشه نادیده گرفتن ، سوت زدن ، یابو آب دادن
سوت زدن
Something you can make sound whit this
به معنی وزیدن باد هم هستش
The wind whistles
[Bad Weather]
[Collocation]
the wind blows/whistles/howls/picks up/whips through something/sweeps across something
⭐⭐⭐
withstand/whistle
سوت زدن/تاب آوردن، تاب تحمل ( چیزی را ) داشتن، استقامت ورزیدن
سوت
● سوت
● سوت زدن، صدای بلند دراوردن با دهان ( نه از حلق )
● سریع رفتن ( جوری که صدای سوت در بیاد عین تو کارتون ها )
● صدای سوت بخار درومدن ( مثل کتری یا قطار )
■ whistle a tune: یعنی سوت زدن ریتمیک با لب، مثلا به اهنگو با لب سوت بزنی
سوت زدن. . . . . whistle a tune یعنی سوت زدن موسیقی
Whistle: ➡️سوت زدن😯
محل باد کردن جلیقه نجات هواپیما
معنی = سوت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس