[ترجمه گوگل] او بچه ها را به رختخواب برد [ترجمه ترگمان] بچه ها را کنار کشید و به رختخواب رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: to combine (ingredients) by beating; whip. • مشابه: beat, whip
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to move or go off briskly. • مشابه: whip, zip
اسم ( noun )
• (1)تعریف: an act or instance of whisking.
- Give your coat a whisk before you put it on.
[ترجمه گوگل] قبل از پوشیدن کتتان، آن را کمی هم بزنید [ترجمه ترگمان] قبل از اینکه پات کنی یه خورده کتت رو بده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: a utensil for beating liquids.
• (3)تعریف: a brush for removing crumbs, lint, or the like; whisk broom.
جمله های نمونه
1. Whisk the egg whites until stiff.
[ترجمه فرناز] سفیده تخم مرغ را هم بزنید تا سفت شود
|
[ترجمه گوگل]سفیده ها را با همزن بزنید تا سفت شود [ترجمه ترگمان]سفیده تخم مرغ را تا خشک می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Whisk the egg and then add the flour.
[ترجمه فرناز] تخم مرغ را هم بزنید و سپس آرد را اضافه کنید
|
[ترجمه عرفان] تخم مرغ هاراهم زده و سپس اضافه کنید ارد را
|
[ترجمه گوگل]تخم مرغ را با همزن بزنید و سپس آرد را اضافه کنید [ترجمه ترگمان]تخم مرغ را باز کنید و سپس آرد را اضافه کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Some kinds of animals can whisk flies away with their tails.
[ترجمه گوگل]برخی از انواع حیوانات می توانند مگس ها را با دم خود دور کنند [ترجمه ترگمان]بعضی از انواع حیوانات می توانند مگس ها را با دم خود کنار بزنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Whisk the egg whites into stiff peaks.
[ترجمه گوگل]سفیده های تخم مرغ را با همزن بزنید تا به اندازه های سفت شود [ترجمه ترگمان]سفیده تخم مرغ را در قله ها فرو می برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The spoon can be used to whisk eggs.
[ترجمه فرید] قاشق می تواند برای هم زدن تخم مرغ ها استفاده شود
|
[ترجمه گوگل]می توان از قاشق برای هم زدن تخم مرغ استفاده کرد [ترجمه ترگمان]قاشق را می توان برای زدن تخم مرغ به کار برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Whisk the egg white until stiff.
[ترجمه مریم یزدانی] سفیده تخم مر ع را با همزن هم زنید تا سفت شود
|
[ترجمه گوگل]سفیده تخم مرغ را با همزن بزنید تا سفت شود [ترجمه ترگمان]تخم مرغ را تا خشک شدن خشک کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Just before serving, whisk the cream.
[ترجمه گوگل]درست قبل از سرو، خامه را هم بزنید [ترجمه ترگمان]درست قبل از سرویس کردن کرم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Whisk 25g of butter into the sauce.
[ترجمه گوگل]25 گرم کره را داخل سس بریزید [ترجمه ترگمان]۲۵ گرم کره را به داخل سس اضافه کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Whisk the mixture until it is smooth and creamy.
[ترجمه گوگل]مخلوط را هم بزنید تا یکدست و کرم رنگ شود [ترجمه ترگمان]مخلوط را مرطوب کنید تا صاف و نرم شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Whisk the batter with a wire whisk or hand beater until it is smooth and light.
[ترجمه گوگل]خمیر را با همزن سیمی یا همزن دستی هم بزنید تا یکدست و سبک شود [ترجمه ترگمان]تا زمانی که نرم و روشن باشد، آن را با یک بوق و یا hand بزنید تا نرم و روشن شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Whisk four egg whites into stiff peaks.
[ترجمه گوگل]چهار عدد سفیده تخم مرغ را با همزن بزنید تا به اندازه های سفت شود [ترجمه ترگمان]چهار سفیده تخم مرغ سفید در قله ها آرمیده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. There is a tea whisk on the table.
[ترجمه گوگل]یک لیوان چای روی میز است [ترجمه ترگمان]یک میز چای روی میز هست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Whisk the egg whites until they are foamy but not stiff.
[ترجمه گوگل]سفیده ها را با همزن بزنید تا کف کند اما سفت نشود [ترجمه ترگمان]سفیده تخم مرغ را whisk تا خشک شوند اما خشک نمی شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. With a whisk of its tail, it has gone.
[ترجمه گوگل]با هم زدن دمش رفت [ترجمه ترگمان]با یه تیکه دمش از بین رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Whisk the cream and icing sugar together.
[ترجمه گوگل]خامه و پودر قند را با همزن بزنید [ترجمه ترگمان]کرم را پاک کنید و شکر را با هم مخلوط کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• small broom for dusting; utensil for whipping; act of whisking sweep; brush; draw, snatch; cause to be frothy, whip (eggs, etc.); move rapidly, dart, rush if you whisk someone or something somewhere, you take them there quickly. if you whisk eggs or cream, you stir air into them very fast. a whisk is a kitchen tool used for whisking eggs or cream.
پیشنهاد کاربران
وسیله ای دستی یا برقی با سیم های حلقه ای برای هم زدن، کف دادن یا یکدست کردن مواد. مثال: برای زدن تخم مرغ یا تهیه ی خامه، ویسک از ابزارهای اصلیه.
1. To beat or stir quickly with a rapid movement ( usually with a whisk in cooking ) 2. To move something or someone quickly and suddenly 3. ( As a noun ) A kitchen tool used for beating or stirring ... [مشاهده متن کامل]
- - - 1. She used a fork to whisk the eggs until they were light and fluffy. او با چنگال تخم مرغ ها را زد تا سبک و پف دار شوند. 2. The chef grabbed a whisk to mix the cream. آشپز برای مخلوط کردن خامه، یک همزن دستی برداشت. 3. He was whisked away by security before anyone could ask questions. او را قبل از اینکه کسی سؤالی بپرسد، توسط نیروهای امنیتی سریعاً بردند. 4. I’ll just whisk the dressing together before serving the salad. فقط سریع سس سالاد را هم می زنم قبل از اینکه سالاد را سرو کنم. 5. The wind whisked the papers off the table. باد، برگه ها را از روی میز پراند. 6. The nurse whisked the patient into the emergency room. پرستار بیمار را به سرعت به اتاق اورژانس برد. 7. He whisked her away for a surprise weekend in Paris. او را برای تعطیلاتی غافلگیرکننده به پاریس برد. 8. Don’t forget to whisk the sauce so it doesn’t burn. فراموش نکن سس را هم بزنی تا نسوزد. 9. She whisked her child out of the store when he started crying. وقتی بچه اش شروع به گریه کرد، سریع او را از فروشگاه بیرون برد. 10. He gave the bowl a quick whisk and poured the batter into the pan. او کاسه را سریع هم زد و مایع را در ماهیتابه ریخت. 1. هم زدن ( در آشپزی ) معنی: سریع و سبک مخلوط کردن مواد ( مثل تخم مرغ یا خامه ) با چنگال یا وسیله ای مخصوص. ترجمه محاوره ای: هم زدن، زدن مثال: * Whisk the eggs until they’re fluffy. * تخم مرغا رو بزن تا پف کنن. - - - 2. سریع بردن یا برداشتن کسی/چیزی ( ناگهانی و بی صدا ) معنی: سریع و ناگهانی کسی یا چیزی رو جابه جا کردن، معمولاً بی سروصدا یا مخفیانه. ترجمه محاوره ای: یهو بردن، قاپیدن، فراری دادن مثال: * The guards whisked the prisoner away. * نگهبونا یهو زندونی رو بردن. * He was whisked off to the hospital. * سریع فرستادنش بیمارستان. - - - 3. وسیله آشپزی ( whisk به عنوان اسم ) معنی: ابزاری سیمی برای هم زدن مواد غذایی. ترجمه محاوره ای: همزن دستی مثال: * Use a whisk to mix the batter. * از همزن دستی استفاده کن تا مایه رو قاطی کنی. chatgpt
whisk 1 ( n ) ( wɪsk ) =a kitchen utensil ( a tool ) for stirring eggs, etc. very fast, e. g. an electric whisk.
جنابندن به سرعت رقصیدن
to take something or someone somewhere else suddenly and quickly کسی یا چیزی را با سرعت و ناگهانی به جای دیگر بردن/ منتقل کردن Her husband whisked her off to Egypt for her birthday Our coffees were whisked away before we'd even finished them ... [مشاهده متن کامل]
We only had half an hour to see her before she was whisked off to some exotic location
ترجمه آقای محمد آریان پور درسته ✅️ تصویر whisk رو هم می تونید ببینید. . .
Synonym = eggbeater
همون همزن دستی. مخلوط کن میشه mixer. اشتباه نکنیم. فعلش هم همین طور؛ هم زدن نه مخلوط کردن. هم زدنِ مثلا تخم مرغ. در فارسی ما تخم مرغ رو مخلوط نمی کنیم، هم می زنیم.
هم زدن دورانی
همزن برای کیک
Noun:مخلوط کن در آشپزخانه ( ابزار آشپزخانه ) Verb:مخلوط کردن مواد با هم مانند تخم مرغ و یه مایع. . . . Whisk off: بردن سریع یک کسی یا یک چیزی به یک جایی ( معمولا جای نامشخص ) که informal هستش. . . فراری دادن