فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: whirls, whirling, whirled
حالات: whirls, whirling, whirled
• (1) تعریف: to revolve, spin, or move rapidly in a circular motion.
• مترادف: revolve, spin
• مشابه: gyrate, reel, roll, rotate, swirl, twirl
• مترادف: revolve, spin
• مشابه: gyrate, reel, roll, rotate, swirl, twirl
- He turned on the fan, and the blade whirled.
[ترجمه گوگل] فن را روشن کرد و تیغه چرخید
[ترجمه ترگمان] او پنکه را روشن کرد و تیغه چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او پنکه را روشن کرد و تیغه چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The light snow whirled in the cold air.
[ترجمه مرتجی] برف سبک در هوا می چرخید|
[ترجمه گوگل] برف ملایمی در هوای سرد می چرخید[ترجمه ترگمان] برف در هوای سرد می چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to turn or change direction suddenly; wheel about.
• مترادف: wheel
• مشابه: about-face, chop, pivot, swing, swivel, twirl
• مترادف: wheel
• مشابه: about-face, chop, pivot, swing, swivel, twirl
- He whirled around to glare at me.
[ترجمه گوگل] چرخید تا به من خیره شود
[ترجمه ترگمان] او چرخید تا به من چشم غره برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او چرخید تا به من چشم غره برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to have a sensation of spinning rapidly; reel.
• مترادف: reel, spin, swirl
• مشابه: turn
• مترادف: reel, spin, swirl
• مشابه: turn
- His head whirled after riding the roller coaster.
[ترجمه گوگل] سرش بعد از سوار شدن بر ترن هوایی چرخید
[ترجمه ترگمان] سرش پس از گردش با ترن هوایی به گردش درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سرش پس از گردش با ترن هوایی به گردش درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to give a rapid spinning or turning motion to; cause to revolve.
• مترادف: spin, twirl
• مشابه: revolve, rotate, swirl
• مترادف: spin, twirl
• مشابه: revolve, rotate, swirl
- He whirled his partner on the dance floor.
[ترجمه گوگل] او شریک زندگی خود را روی زمین رقص چرخاند
[ترجمه ترگمان] هم رقص خود را روی زمین رقص چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هم رقص خود را روی زمین رقص چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to drive or carry along very rapidly or in a circular or curving direction.
• مشابه: flutter, swirl
• مشابه: flutter, swirl
- The wind whirled the newspaper across the park.
[ترجمه گوگل] باد روزنامه را در سراسر پارک می چرخاند
[ترجمه ترگمان] باد روزنامه را روی پارک چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] باد روزنامه را روی پارک چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act or motion of whirling.
• مترادف: spin
• مشابه: gyration, reel, rotation, swirl, twirl, whirligig, whorl
• مترادف: spin
• مشابه: gyration, reel, rotation, swirl, twirl, whirligig, whorl
• (2) تعریف: a state or sensation of dizziness or confusion.
• مترادف: spin
• مشابه: reel
• مترادف: spin
• مشابه: reel
- Their philosophical discussion left my head in a whirl.
[ترجمه گوگل] بحث فلسفی آنها سرم را در گردابی رها کرد
[ترجمه ترگمان] بحث فلسفی آن ها سرم را به صورت چرخشی در هوا رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بحث فلسفی آن ها سرم را به صورت چرخشی در هوا رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: that which moves or happens rapidly, as a series of events; bustle.
• مترادف: bustle
• مشابه: flurry, flutter, romp, rush, vortex, whirlwind
• مترادف: bustle
• مشابه: flurry, flutter, romp, rush, vortex, whirlwind
- a whirl of social activity
[ترجمه گوگل] گردابی از فعالیت های اجتماعی
[ترجمه ترگمان] گردبادی از فعالیت های اجتماعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گردبادی از فعالیت های اجتماعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: something that whirls or is whirled.
• مشابه: whir, whirlwind, whorl
• مشابه: whir, whirlwind, whorl
- a whirl of dust
[ترجمه گوگل] گردابی از غبار
[ترجمه ترگمان] گرد و خاک و گرد و خاک و گرد و خاک و گرد و خاک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گرد و خاک و گرد و خاک و گرد و خاک و گرد و خاک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: (informal) a short ride for pleasure, as in an automobile.
• مترادف: spin
• مشابه: joy ride, ride, trip, turn
• مترادف: spin
• مشابه: joy ride, ride, trip, turn
• (6) تعریف: (informal) a quick attempt or trial.
• مترادف: crack, go, try
• مشابه: attempt, trial
• مترادف: crack, go, try
• مشابه: attempt, trial
- Let's give this idea a whirl.
[ترجمه گوگل] بیایید به این ایده بپردازیم
[ترجمه ترگمان] بیا این ایده را امتحان کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیا این ایده را امتحان کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید