whipping boy

/ˈwɪpɪŋˌbɔɪ//ˈwɪpɪŋboɪ/

(در اصل) پسری که به جای اعیان زاده ی خاطی تنبیه می شد تا موجب عبرت او بشود، بلاگردان، سپر بلا، بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه، مجز وجه المصالحه امری، کتک خور

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person made to take the blame for another's misdeeds; scapegoat.

(2) تعریف: formerly, a boy brought up with a noble and made to take the punishments for the noble's misdeeds.

جمله های نمونه

1. He has become a convenient whipping boy for the failures of the old regime.
[ترجمه گوگل]او تبدیل به یک پسر شلاق برای شکست های رژیم قدیم شده است
[ترجمه ترگمان]او برای شکست های رژیم سابق به یک پسر شلاق هم مناسب تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Whipping Boy have just finished recording their debut album in Sun Studios, Dublin.
[ترجمه گوگل]Whipping Boy به تازگی ضبط اولین آلبوم خود را در Sun Studios دوبلین به پایان رسانده است
[ترجمه ترگمان]پسر Whipping تازه اولین آلبوم خود را در استودیوی سان Studios در دوبلین به پایان رسانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You're just the whipping boy.
[ترجمه گوگل]تو فقط پسر شلاقی هستی
[ترجمه ترگمان]تو فقط پسر whipping
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was a whipping boy in this accident and he was done for.
[ترجمه گوگل]او در این حادثه پسر شلاق بود و تمام شد
[ترجمه ترگمان]او در این حادثه پسر whipping بود و کارش تمام شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is just a whipping boy in the accident.
[ترجمه گوگل]او فقط یک پسر شلاق در تصادف است
[ترجمه ترگمان] اون فقط یه پسر شلاق in
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He just a whipping boy in this accident.
[ترجمه گوگل]او فقط یک پسر شلاق در این تصادف است
[ترجمه ترگمان] اون فقط یه بچه whipping تو این حادثه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He is just a whipping boy in this accident.
[ترجمه گوگل]او در این تصادف فقط یک پسر شلاق است
[ترجمه ترگمان] اون فقط یه بچه whipping تو این حادثه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The mechanic became the whipping boy for the pilot's error.
[ترجمه گوگل]مکانیک پسر شلاق به خاطر خطای خلبان شد
[ترجمه ترگمان]مکانیک برای خطای خلبان به پسر whipping تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Japan is using Taiwan as a whipping boy toward China.
[ترجمه گوگل]ژاپن از تایوان به عنوان پسر شلاق به چین استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]ژاپن از تایوان به عنوان یک پسر شلاق وار به سمت چین استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This whipping boy done wrong.
[ترجمه گوگل]این پسر شلاق کار اشتباهی کرد
[ترجمه ترگمان]این پسر شلاق را اشتباه انجام داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was your fault, and I am not going to be your whipping boy.
[ترجمه گوگل]تقصیر تو بود و من پسر تازیانه ات نمی شوم
[ترجمه ترگمان]تقصیر تو بود و من هم پسر whipping نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. How long do you expect me to stick around here and be his whipping boy?
[ترجمه گوگل]تا کی توقع داری من اینجا بمونم و پسر تازیانه اش باشم؟
[ترجمه ترگمان]انتظار داری چند وقت اینجا بمونم و اون بچه whipping باشم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is unethical for a boss to use someone as a whipping boy.
[ترجمه گوگل]این غیراخلاقی است که یک رئیس از کسی به عنوان پسر شلاق استفاده کند
[ترجمه ترگمان]برای یک رئیس غیر اخلاقی است که از فردی به عنوان یک پسر کتک زده استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Germany is becoming no longer Europe's model but rather its whipping boy.
[ترجمه گوگل]آلمان دیگر به الگوی اروپا تبدیل نمی شود، بلکه پسر شلاق آن است
[ترجمه ترگمان]آلمان دیگر مدل اروپایی نیست، بلکه پسر whipping است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

مثال؛
For instance, in a group project, one person might become the whipping boy for all the team’s failures.
In a political context, a politician might accuse their opponent of using them as a whipping boy to distract from their own shortcomings.
...
[مشاهده متن کامل]

Another example could be, “The manager always makes me the whipping boy for any problems that arise in the department. ”

سپر بڵا
قربانی
کتک خور
کسی که با آن بد هستیم.

بپرس